مژگان قربانی
چکیده
یکی از تحولات مهم ایجادشده در سیاست خارجی چین پس از جنگ سرد، تمایل پکن به حفظ روابط دوستانه با کشورهای همسایه است. هدف این کشور از برقراری روابط خوب با همسایگان، فراهم کردن محیطی مطلوبتر برای توسعۀ اقتصادی داخلی و سپس، افزایش ثروت و قدرت این کشور در عرصۀ جهانی بوده و بههمیندلیل، سیاست یکپارچۀ منطقهای بهنام سیاست پیرامونی یا ...
بیشتر
یکی از تحولات مهم ایجادشده در سیاست خارجی چین پس از جنگ سرد، تمایل پکن به حفظ روابط دوستانه با کشورهای همسایه است. هدف این کشور از برقراری روابط خوب با همسایگان، فراهم کردن محیطی مطلوبتر برای توسعۀ اقتصادی داخلی و سپس، افزایش ثروت و قدرت این کشور در عرصۀ جهانی بوده و بههمیندلیل، سیاست یکپارچۀ منطقهای بهنام سیاست پیرامونی یا سیاست همسایگی را تدوین کرده است. پرسشی که در پژوهش پیشرو در پی پاسخگویی به آن هستیم، این است که «چین چه راهبردهایی را در چارچوب سیاست همسایگی خود اتخاذ کرده و دراینراستا با چه چالشهایی روبهروست؟» در پاسخ به این پرسش باید گفت، «سیاست همسایگی خوب» در دوران دنگ شیائوپینگ، «سیاست همسایه بهعنوان شریک» در دوران جیانگ زمین، «سیاست همسایگی خوب، امن، و مرفه» در زمان هو جینتائو، و «سیاست جامعۀ مشترک با سرنوشت مشترک» در زمان شی جینپینگ ازجملۀ سیاستهای همسایگی چین بهشمار میآیند. درواقع، چین تنها قدرت درحالظهوری نیست که تلاش میکند، از طریق ابتکارات بلندپروازانۀ سیاست خارجی، به پیرامون خود شکل دهد، بلکه پیشازآن، اتحادیه اروپا نیز در این مسیر گام نهاده بود. هدف مقالۀ حاضر این است که نشان دهد، رهبران چین با درک درست نظام بینالملل و تغییر تفکر راهبردی خود، سیاست خارجی مناسب و بهتبع آن، دیپلماسی همسایگی درخوری را درپیش گرفته و توانستهاند محیط امنی برای توسعۀ خود فراهم کنند که سبب شکلگیری نظم منطقهای جدیدی میشود.
علی باقری دولت آبادی؛ جعفر حنانی
چکیده
شاهنامه فردوسی یکی از گنجینههای ادب فارسی است که آن را چونان سندی که در بردارنده هویت باستانی و اصیل ایرانی باشد، دانستهاند. این اثر عموماً از زاویه ادبی و تاریخی مورد توجه واقع شده و کمتر به انعکاس مفاهیم و پدیدههای سیاسی در آن توجه شده است. سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که نگاه فردوسی در شاهنامه به پدیدههای سیاسی و جهان پیرامون ...
بیشتر
شاهنامه فردوسی یکی از گنجینههای ادب فارسی است که آن را چونان سندی که در بردارنده هویت باستانی و اصیل ایرانی باشد، دانستهاند. این اثر عموماً از زاویه ادبی و تاریخی مورد توجه واقع شده و کمتر به انعکاس مفاهیم و پدیدههای سیاسی در آن توجه شده است. سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که نگاه فردوسی در شاهنامه به پدیدههای سیاسی و جهان پیرامون خود به کدامیک از رویکردهای نظری در روابط بینالملل نزدیکتر است؟ فردوسی را باید یک واقعگرای سیاسی بخوانیم یا یک آرمانگرا؟ برای این منظور از روش تطبیقی استفاده شده و تلاش گردیده است تا با استخراج مهمترین شاخصههای دو نظریه فوق، ارزیابی از اندیشههای فردوسی حاصل شود. یافتههای پژوهش نشان میدهد درحالیکه فردوسی به لحاظ مباحث فرانظری به دیدگاههای سازهانگارانه نزدیک است، اما در مباحث نظری او را باید یک واقعگرا خواند. این نکته بهویژه در تفسیرهایی که از سرشت انسان، جنگ، قدرت و امنیت به دست میدهد بیش از هر چیز نمایان است. با این توضیح که واقعگرایی او از جنس هابز و والتز نیست و بهنوعی به وجهی جدید با نام «واقعگرایی آرمانخواهانه» نزدیک میشود.