ناصر یوسف زهی؛ مرتضی منشادی
چکیده
رفتار جمعی در افغانستانِ پساطالبان در حال تجربهکردن شکلی جدید و متفاوت از گذشته است. پیشازاین «سرکوب دولتی»، «روش مسلحانه» و «ماهیت سیاسی-مذهبی» ویژگیهای نسبتاً مشترک رفتارهای جمعی افغانستان بود؛ اما جنبش روشنایی با اتخاذ روشی مسالمتآمیز در طرح مطالباتِ اقتصادی خود نمونهای متفاوت و جدید از رفتار ...
بیشتر
رفتار جمعی در افغانستانِ پساطالبان در حال تجربهکردن شکلی جدید و متفاوت از گذشته است. پیشازاین «سرکوب دولتی»، «روش مسلحانه» و «ماهیت سیاسی-مذهبی» ویژگیهای نسبتاً مشترک رفتارهای جمعی افغانستان بود؛ اما جنبش روشنایی با اتخاذ روشی مسالمتآمیز در طرح مطالباتِ اقتصادی خود نمونهای متفاوت و جدید از رفتار جمعی در این کشور تلقی میشود. جنبش روشنایی یکی از «کارگزاران تغییر» و «کنشهای جمعیِ جدید» محسوب میشود که مطالعه آن در درک پویشهای مدرن جامعهشناسی سیاسیِ افغانستان حائز اهمیت است. در نوشتار پیشرو به علل ساختاری وقوعِ مسالمتآمیز جنبش روشنایی و پیامدهای سیاسی-اجتماعی آن پرداخته میشود. طبق فرضیه ما گذار افغانستان از ساختار سیاسیِ اقتدارگرا به دموکراتیک از طریق برگزاری انتخابات، آزادی اجتماعات و توزیع قومیِ قدرت عامل تعیینکنندهای در رویکرد مسالمتآمیزِ این جنبش بوده است. فرضیه مذکور بر اساس نظریه رفتار جمعی اسملسر و روش اسنادی آزمون شده است. طبق یافتههای این پژوهش، دموکراسی در افغانستان با افزایشدادن آگاهیهای اجتماعی و تأکید بر حقوق عمومی و خصوصی منجر به مشارکت سیاسی، مطالبهگریِ مدنی و عدالتخواهی اقتصادیِ اقلیتهای قومی و مذهبی شده است. برخلاف گذشته حرکتهای اقتصادی و رقابتهای غالباً مسالمتآمیز بر سر توزیع منابع ثروت (انرژی) شکل جدیدی از کنشهای جمعی در افغانستانِ پساطالبان است. دیگر پیامدهای جنبش روشنایی عبارتاند از: 1) تحکیم وحدت قومی هزارهجات 2) تشدید شکاف سیاسی میان نخبگان سنتی و مدرن هزاره 3) تقویت حضور سیاسی زنان در حرکتهای اجتماعی 4) ضرورت توجه به لوازم گذار از جامعه مدنیِ سنتیِ افغانستان به جامعه مدنیِ مدرن، و درنهایت 5) تسریع جریان تثبیتِ دموکراسی در افغانستان.
هادی صادقی اول؛ محمدرضا چیتسازیان
چکیده
اگرچه «اخوانالمسلمین» از بدو تأسیس تا کنون نقش بهسزایی در شکل گیری روند تحولات مصر داشته است، با این حال در سالهای اخیر و بهویژه پس از وقوع انقلاب 25 ژانویه 2011 این گروه خود با تحولات سینوسی سترگی روبهرو شده است. تکیه بر سریر قدرت با کسب نخستین منصب ریاست جمهوری مصر پس از انقلاب توسط محمد مرسی و سقوط ناگهانی وی از قدرت و انحلال ...
بیشتر
اگرچه «اخوانالمسلمین» از بدو تأسیس تا کنون نقش بهسزایی در شکل گیری روند تحولات مصر داشته است، با این حال در سالهای اخیر و بهویژه پس از وقوع انقلاب 25 ژانویه 2011 این گروه خود با تحولات سینوسی سترگی روبهرو شده است. تکیه بر سریر قدرت با کسب نخستین منصب ریاست جمهوری مصر پس از انقلاب توسط محمد مرسی و سقوط ناگهانی وی از قدرت و انحلال این جمعیت و حتی دستگیری و محاکمه پیشروان این نهضت، جمعیت اخوان و رهروان آنها را با چالش بزرگی در خصوص چگونگی نقشآفرینی آنها در آیندۀ سیاسی مصر روبهرو ساخته است. در واقع اگر وقوع انقلاب 25 ژانویه را کوششی برای کنار زدن دیکتاتوری از صحنۀ سیاست مصر و پیروزی محمد مرسی در انتخابات ژوئن 2012 را اولین تلاش جدی برای تثبیت دموکراسی در مصر در نظر بگیریم، سرنگونی مرسی و به تبع آن انحلال اخوانالمسلمین تنها چند ماه پس از انتخابات آن هم با بهانه عدم رعایت قواعد دموکراسی توسط اخوانالمسلمین و البته با وقوع کنشی شبه کودتایی در مصر، پرسش های چندی را در تحلیل دقیق تحولات فعلی و چشمانداز آتی مصر و بهویژه نوع واکنش اخوان به این وضعیت بهوجود آورده است. خصوصاً اگر بپذیریم جمعیت اخوان در حال حاضر صرفاً بهلحاظ نهادی با خطر انحلال کامل روبهرو شده و بهلحاظ اندیشه ای همچنان می تواند از آبشخورهای بیش از 8 دهۀ حیات خود بهره بگیرد، پرسش هایی از این قسم مطرح خواهد شد که اولاً اخوانیها به عنوان گروهی اسلام گرا با عطف توجه به تجربیات نزدیک به 80 سالۀ خود تا چه اندازه با قواعد دموکراسی به معنای واقعی آن آشنا هستند و ثانیاً تا چه حد آنگونهکه مخالفان اخوان معتقدند پس از کسب قدرت در مصر انقلابی، آرمان های دموکراتیک این کشور را رعایت یا زیر پا گذاشتند.