حسین اصغری ثانی؛ سیدمسعود موسوی شفائی؛ مریم برازجانی
چکیده
منطقۀ خودمختار سینکیانگ از دوران سلسلۀ هان، برای حاکمان چینی درحکم یک معمای پیچیده عمل کرده و مردم آن در حوزههای فرهنگی، مذهبی، قومی و... متفاوت بودهاند. افزونبراین، ویژگیهای جغرافیایی و وجود یک منطقۀ مرزی از عوامل دیگری است که کنترل چین بر این منطقه را بهچالش کشیده است. با شروع سال 1949، چین با جداییطلبی اویغورها و استقلال ...
بیشتر
منطقۀ خودمختار سینکیانگ از دوران سلسلۀ هان، برای حاکمان چینی درحکم یک معمای پیچیده عمل کرده و مردم آن در حوزههای فرهنگی، مذهبی، قومی و... متفاوت بودهاند. افزونبراین، ویژگیهای جغرافیایی و وجود یک منطقۀ مرزی از عوامل دیگری است که کنترل چین بر این منطقه را بهچالش کشیده است. با شروع سال 1949، چین با جداییطلبی اویغورها و استقلال ترکستان شرقی، بهعنوان یک معضل داخلی، روبهرو شد. از اوایل دهۀ 1990، چین، جنبههای بینالمللی این معضل را بهرسمیت شناخت و مجبور به مقابله با تجلیهای خارجی آن شد. این سیاست جدید، روابط چین با ترکیه را که افزونبر پیوندهای تاریخی، زبانی، مذهبی و فرهنگی با اویغورهای مسلمان، بهلحاظ ایدئولوژیکی هم از ملیگرایی اویغور الهام گرفته و جایگاه مناسبی برای پناهندگان اویغور است، تحت تأثیر قرار داد؛ بنابراین، نگارندگان قصد دارند به این پرسش پاسخ دهند که «وضعیت سینکیانگ چه تأثیری بر روابط چین و ترکیه داشته است؟» بهنظر میرسد، کیفیت و کمیت روابط چین و ترکیه پیش از دهۀ 1990، با تأثیرپذیری از دگرگونیهای سینکیانگ، در وضعیت نامطلوبی بوده و تحولات سینکیانگ پس از دهۀ 1990، تحت تأثیر روابط اقتصادی، نظامی، و سیاسی بین دو کشور، بهزیان اویغورها مدیریت شده است.
حسین اصغری ثانی؛ محسن خلیلی؛ محسن اسلامی؛ مسعود موسوی شفائی
چکیده
گسترش صلح، بهعنوان هویت ملی، برجستهترین ویژگی سیاست خارجیِ پساجنگ سردِ کشور کوچک نروژ است. نامآوری الگوی نروژی صلح در نظام بینالملل، با وجود محدودیتهای ژئوپلیتیکی، مسئله اصلی این نوشتار است؛ ازاینرو، نگارندگان تلاش کردهاند با استفاده از سامانه نظری برندسازی ملت، نشان دهند که چگونه با وجود بازیگران بزرگ و قدرتمند، دیپلماسی ...
بیشتر
گسترش صلح، بهعنوان هویت ملی، برجستهترین ویژگی سیاست خارجیِ پساجنگ سردِ کشور کوچک نروژ است. نامآوری الگوی نروژی صلح در نظام بینالملل، با وجود محدودیتهای ژئوپلیتیکی، مسئله اصلی این نوشتار است؛ ازاینرو، نگارندگان تلاش کردهاند با استفاده از سامانه نظری برندسازی ملت، نشان دهند که چگونه با وجود بازیگران بزرگ و قدرتمند، دیپلماسی صلح به برندینگ سیاست خارجی نروژ تبدیل شده است. تحلیل کیفی دادهها، بر دو پایۀ تبیین تاریخی و علی استوار بوده و انگارۀ نوشتار این است که برند فراملی نروژیها، نتیجۀ تمرکز منابع بر مزیتهای فرهنگیـتاریخی صلحسازی/ صلحبانی است.