مقالات
مریم برازجانی؛ حسین اصغری ثانی؛ زهرا پوردست
چکیده
ارائۀ تصویری مطلوب از کشور و کسب وجهه و حیثیت بینالمللی، از خواستههای مهم دولتها در عرصۀ بینالملل و راهکاری مفید در جهت پیشبرد اهداف دیپلماسی آنها، بهحساب میآید. مقامات دولتی در کشورهای مختلف در پی آنند تا ضمن ارتقای ابعاد مثبت وجهۀ بینالمللیشان، به تثبیت موقعیت جهانی خود نیز بپردازند. رشد چشمگیر و خیزش ناگهانی اقتصاد ...
بیشتر
ارائۀ تصویری مطلوب از کشور و کسب وجهه و حیثیت بینالمللی، از خواستههای مهم دولتها در عرصۀ بینالملل و راهکاری مفید در جهت پیشبرد اهداف دیپلماسی آنها، بهحساب میآید. مقامات دولتی در کشورهای مختلف در پی آنند تا ضمن ارتقای ابعاد مثبت وجهۀ بینالمللیشان، به تثبیت موقعیت جهانی خود نیز بپردازند. رشد چشمگیر و خیزش ناگهانی اقتصاد چین از یک طرف باعث افزایش قدرت ملی آن و از طرف دیگر باعث تقویت «چینهراسی» و ارائۀ تصویری تهدیدآمیز از چین، از سوی قدرتهای جهانی شد. درمقابل چینیها، برای مقابله با تئوری تهدید و خنثیسازی موج «چینهراسی»، سعی نمودند با بهرهگیری از «دیپلماسی عمومی» تصویری صلحآمیز و همکاریطلب از کشور خود ارائه دهند. حال نویسندگان قصد دارند با روش تحلیل کیفی دادهها در چهارچوب دیپلماسی عمومی و تصویرسازی به این پرسش پاسخ گویند که: «دیپلماسی عمومی» چگونه به تغییر تصویر منفی چین در نزد افکار عمومی جهان کمک کرد؟؛ به نظر میرسد که این کشور با تمرکز و برندسازی در حوزههای فرهنگی، آموزشی و گردشگری، توانسته یک تصویر خوب از خود را جایگزین تصویر منفیای کند که توسط رقبایش به افکار عمومی خارجی ارائه شده است.
مقالات
محمد جواد رنجکش؛ ایوب فرخنده
چکیده
چکیده
پژوهش حاضر، مطالعهای دربارة چگونگی عملکرد دیپلماسی فرهنگی آمریکا در قبال چین پس از یازدهم سپتامبر است. دیپلماسی فرهنگی آمریکا با پیشرفت روزافزون وسایل ارتباطات و علم فنآوری و همچنین وقایع 11 سپتامبر در سیاست خارجی آمریکا اهمیت پیدا کرد. دولت آمریکا برای احیای قدرت نرم و ارائۀ تصویر مطلوبی از خود از ابزارهای مختلفی در چارچوب ...
بیشتر
چکیده
پژوهش حاضر، مطالعهای دربارة چگونگی عملکرد دیپلماسی فرهنگی آمریکا در قبال چین پس از یازدهم سپتامبر است. دیپلماسی فرهنگی آمریکا با پیشرفت روزافزون وسایل ارتباطات و علم فنآوری و همچنین وقایع 11 سپتامبر در سیاست خارجی آمریکا اهمیت پیدا کرد. دولت آمریکا برای احیای قدرت نرم و ارائۀ تصویر مطلوبی از خود از ابزارهای مختلفی در چارچوب دیپلماسی فرهنگی بهره میبرد. در پی افول وجهۀ آمریکا در چین، پس از حوادث 11سپتامبر و حمله به افغانستان در سال 2001 و عراق در سال 2003، دولت آمریکا مترصد ترمیم وجهۀ خود در کشورهای ناراضی از اقدامات هژمونیک این کشور ازجمله چین برآمد. بر همین اساس مقالۀ حاضر میکوشد تا با استفاده از چارچوب نظری دیپلماسی فرهنگی به بررسی مفهوم، سابقه، روشها و راهکارهای دیپلماسی فرهنگی آمریکا در قبال چین در فاصلۀ زمانی 2012-2001 بپردازد. پرسش اصلی این است که ساختار دیپلماسی فرهنگی آمریکا در قبال چین از چه مؤلفههایی تشکیل میشود؟ فرضیۀ نوشتار حاضر بر سه مؤلفه تأکید دارد: صنعت فستفود، اشاعۀ فرهنگ و ارزشها در چارچوب زبان انگلیسی و پدیدۀ هالیوودیسم و اشاعۀ سبک زندگی آمریکایی. رهیافت این پژوهش بر مفهوم دیپلماسی عمومی و مؤلفۀ زیرشاخۀ آن، دیپلماسی فرهنگی استوار گردیده است. بعد از 11سپتامبر دیپلماسی عمومی و دیپلماسی فرهنگی در سیاست خارجی آمریکا از اهمیت بسزایی برخوردار شد و آمریکا از ابزارهای دیپلماسی فرهنگی در جهت احیای وجهۀ خود نزد افکار عمومی جهان بهویژه چین بهره برد.
مقالات
سیّد هادی زرقانی؛ ابراهیم احمدی
چکیده
به گواه اسناد تاریخی روابط دو کشور ایران و هند دارای پیشینهای به درازای پنج هزار سال است. ولی به شکل دولتهای مدرن امروزی، روابط دو کشور بلافاصله پس از استقلال هند از پاکستان در 1947 برقرار شد و علیرغم نقش متغیرهای مداخلهای، در قبل و پس از انقلاب، دو کشور هیچگاه وارد تنش جدی نشدند و همواره در پی تنشزدایی و رفع ابهام در روابط مابین ...
بیشتر
به گواه اسناد تاریخی روابط دو کشور ایران و هند دارای پیشینهای به درازای پنج هزار سال است. ولی به شکل دولتهای مدرن امروزی، روابط دو کشور بلافاصله پس از استقلال هند از پاکستان در 1947 برقرار شد و علیرغم نقش متغیرهای مداخلهای، در قبل و پس از انقلاب، دو کشور هیچگاه وارد تنش جدی نشدند و همواره در پی تنشزدایی و رفع ابهام در روابط مابین بودند. هماکنون نیز ایران و هند به تبعیت از وابستگیهای متقابل و نگرانیهای مشترک، مناسبات قابلقبول و روبهجلویی دارند. بر این اساس سؤال اصلی این پژوهش اینگونه است که زمینههای تنشزدایی و میل به همکاریهای مشترک ژئوپلیتیکی ایران و هند متأثر از چه عواملی هستند؟ در پاسخ به سؤال پژوهش، این فرضیه مطرح است که طیفی از وابستگیهای متقابل، مانع هرگونه تنش بین دو کشور شده است؛ لذا در بسیاری از زمینهها دو کشور، میل به تعامل و همکاری دارند. عواملی نظیر: ملاحظات و نگرانیهای مشترک امنیتی، منافع مشترک درحوزۀ انرژی، موقعیت مناسب ایران در دسترسی هند به افغانستان و آسیای مرکزی، نقش بندر دریایی چابهار در کریدور شمال- جنوب، منافع و مشارکت (استراتژیکی، اقتصادی و عمرانی) در افغانستان از جمله مواردیاند که باعث وابستگی متقابل منافع ایران و هند هستند و به خودی خود زمینههای همکاری و تعامل دوسویۀ دو کشور را فراهم آوردند. غیر از این، پیشبینی میشود با حصول توافق هستهای ایران و قدرتهای جهانی، روابط هند و ایران گسترش چشمگیری داشته باشد. بهویژه اینکه برخورداری هند از رشد بالای اقتصادی، بهرهمندی از مؤلفههای قدرت (نرم و سخت) و توان بالای تکنولوژیک؛ فرصتهای مناسبی را نیز فراروی ایران قرار میدهد. این پژوهش براساس ماهیت و روش توصیفی- تحلیلی است و اطلاعات موردنیاز به شیوۀ کتابخانهای و براساس مراجعه به منابع معتبر کتب، مقالات و گزارشات مستند گردآوری شده است.
مقالات
رامین غیور؛ هانیه جعفری
چکیده
دیپلماسی هستهای ایران و پنج به علاوة یک به دنبال توافق جامع هستهای در تیرماه 1394، بیش از گذشته در معرض توجه قرار گرفته و به چالش اذهان مبدل گردیده است. از جمله چراییهای برخاسته از این رویداد، طرح این مسئله میباشد که چه عاملی موجب موفقیت و بهثمررسیدن مذاکرات هستهای دوازدهسالة ایران با قدرتهای جهانی شده است؟ نویسندگان ...
بیشتر
دیپلماسی هستهای ایران و پنج به علاوة یک به دنبال توافق جامع هستهای در تیرماه 1394، بیش از گذشته در معرض توجه قرار گرفته و به چالش اذهان مبدل گردیده است. از جمله چراییهای برخاسته از این رویداد، طرح این مسئله میباشد که چه عاملی موجب موفقیت و بهثمررسیدن مذاکرات هستهای دوازدهسالة ایران با قدرتهای جهانی شده است؟ نویسندگان با ریشهیابی فضای حاکم بر سیاست خارجی دو طرف دیپلماسی هستهای یعنی ایران و آمریکا، مدعی آن هستند که دولتهای یادشده برای رسیدن به اهداف سیاست خارجی، الگوی رفتاری مبتنی بر بعد نرمافزاری قدرت را کنش راهبردی خود قرار داده و با تعمیم این الگو به مسئلۀ هستهای ایران، درصدد حلوفصل آن برآمدهاند. بر این مبنا نوشتار حاضر پرسش مذکور را به این شکل تغییر میدهد که چگونه رویکرد نرمافزاری قدرت امکان دستیابی به توافق هستهای را فراهم میسازد؟ در مقام فرضیهپردازی، نویسندگان در پاسخ به این پرسش، با بهرهگیری از نظریۀ قدرت نرم جوزف نای و با کاربست روش توصیفی-تحلیلی مطرح میسازند که علیرغم تفاوت در اهداف، دولتهای ایران و آمریکا در راستای اثرگذاری بر یکدیگر، از روشهای مسالمتآمیزی چون مذاکره، تعامل، تغییر لحن و ادبیات، اقناعسازی و چندجانبهگرایی، برای نیل به توافق هستهای و تثبیت آن بهره گرفتهاند.
مقالات
فرهاد قاسمی؛ بهرام عین الهی
چکیده
امروزه، نظریۀ کنترل یک روششناسی غنی و مجموعهای از ابزارها و اصول، برای تجزیه و تحلیل نظمهای منطقهای و کنشگران و راهبردهای آن فراهم میکند. امروزه، گروههای ضدسیستمی یک مفهوم کلیدی در مدیریت مدرن نظمهای منطقهای و پیوستگی بین سیستم کنترل و کنشگران جدید است. با وجود تغییرات چشمگیر در روابط بینالملل در دهههای اخیر، ...
بیشتر
امروزه، نظریۀ کنترل یک روششناسی غنی و مجموعهای از ابزارها و اصول، برای تجزیه و تحلیل نظمهای منطقهای و کنشگران و راهبردهای آن فراهم میکند. امروزه، گروههای ضدسیستمی یک مفهوم کلیدی در مدیریت مدرن نظمهای منطقهای و پیوستگی بین سیستم کنترل و کنشگران جدید است. با وجود تغییرات چشمگیر در روابط بینالملل در دهههای اخیر، مطالعۀ نظمهای منطقهای و کنترل آنها از جایگاه محوری در نظریههای روابط بینالملل برخوردار نیست. گروههای ضدسیستمی، بهعنوان یکی از متغیرهای کنترل در نظمهای منطقهای، بهویژه در نظم منطقهای آسیای غربی، بهعنوان یک منطقۀ دارای اهمیت استراتژیک، برجسته شده است. ازاینرو، موضوع محوری پژوهش حاضر پاسخ به این سؤال است که نقش و کارکرد گروههای ضدسیستمی در نظم منطقهای آسیای غربی چیست؟ در پاسخ باید گفت که گروههای ضدسیستمی به عملکرد سیستمهای کنترل، شامل موازنۀ قدرت، بازدارندگی و وادارندگی، در شرایط عدم تقارن قدرت و پیچیدگی نظم منطقهای کمک خواهد کرد. ازاینرو هدف پژوهش حاضر این است تا به تبیین مسئلۀ گروههای ضدسیستمی تهاجمی و مقاومتی، بهعنوان سازوکاری در جهت موازنهبخشی و ایجاد بازدارندگی و وادارندگی، در منطقۀ آسیای غربی بپردازد. این مطالعه دربرگیرندۀ بررسی کارکردهای این کنشگران جدید، در جهت تبیین مدیریت نظم منطقهای جدید است.
مقالات
مهدی نجف زاده؛ رضا آقایی
چکیده
مقالۀ حاضر از طریق بهکارگیری رهیافت نوکارکردگرایی و با تأکید بر تعارضهای ساختاری و محیطی، زمینههای واگرایی در سازمان همکاری اسلامی را مورد بحث قرار میدهد. سازمان همکاری اسلامی بعد از سازمان ملل بزرگترین سازمان جهانی منطقهای است، با این وجود برخلاف بسیاری از سازمانهای منطقهای همچون اتحادیۀ اروپا، اتحادیۀ آفریقا در ...
بیشتر
مقالۀ حاضر از طریق بهکارگیری رهیافت نوکارکردگرایی و با تأکید بر تعارضهای ساختاری و محیطی، زمینههای واگرایی در سازمان همکاری اسلامی را مورد بحث قرار میدهد. سازمان همکاری اسلامی بعد از سازمان ملل بزرگترین سازمان جهانی منطقهای است، با این وجود برخلاف بسیاری از سازمانهای منطقهای همچون اتحادیۀ اروپا، اتحادیۀ آفریقا در طول حیات خود عمیقاً از کارکرد ضعیف رنج برده است. با عبور از سطوح سازمانی به چالشهای منطقهای و بینالمللی، یافتههای این مقاله نشان میدهد که تشکلی به نام سازمان همکاری اسلامی بهرغم تبلیغات ایدئولوژیک، کارکرد خود را از دست داده و ناهمگونی اعضا با رویکردهای متعدد دربارۀ سیاست، فرهنگ و اقتصاد، بهویژه در دهۀ اخیر و در مواجهه با چالشهای نوظهور ناشی از جهانیشدن فرهنگ و سیاست، امکان همکاری در شکل اتحادیهای اسلامی را برای کشورهای مسلمان از بین برده است. تحلیل نهایی این پژوهش آن است که کشورهای اسلامی در دهههای پیشرو ترجیح خواهند داد به سازمانهایی با گرایشهای اقتصادی مشترک بپیوندند.