نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد روابط بین الملل، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی
2 دانشجوی دکترای روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبائی (نویسنده مسئول)
چکیده
از حدود یک دهه پیش این پرسش مطرحشده است که علوم اعصاب شناختی چطور میتواند به مطالعه دانش روابط بینالملل کمک کند. چطور دانشی که نگاهی کل گرایانه به جهان دارد میتواند از روشهای اثبات گرایانه و فردگرایانه علوم اعصاب اجتماعی بهره بگیرد؟ به نظر میرسد تا زمانی که درک درستی از ابعاد معرفتشناختی علوم اعصاب اجتماعی و پارادایمهای حاکم بر آن و نیز نسبت آن با معرفتشناسی در روابط بینالملل نداشته باشیم نمیتوانیم از این دانش برای مطالعه سیاست جهانی بهره بگیریم. در این پژوهش به دنبال پاسخ به این پرسش بوده ایم که معرفت شناسی بدنمند چه تاثیری بر نظریه روابط بین الملل بر جای گذاشته است؟ فرضیه ای که در پاسخ به این پرسش ارائه داده ایم این است که بدنمندی بهعنوان یکی از پارادایمهای جدید معرفتشناسی در علوم شناختی با رد دوگانه پنداری دکارتی و قرار دادن تجربیات بیناذهنی اجتماعی بدنمند در کانون شناخت شیوههای تازهای برای مطالعه امر بینالملل معرفی میکند و ضمن دوری جستن از تقلیلگرایی، فردگرایی و اثباتگرایی، امکان مطالعه نقش متقابلاً قوام دهنده و علی بدن- فرهنگ را در تکوین ساختارهای بینالمللی فراهم میسازد. یافته های حاصل از این مطالعه نظری نشان می دهد که بازتاب این معرفتشناسی را می توان در نسل جدید نظریههای فمینیستی ، چرخش کرداری و پسااستعماری روابط بینالملل، چشماندازی نوین برای فهم پدیدههای بینالمللی مشاهده کرد.
کلیدواژهها
ارسال نظر در مورد این مقاله