کیوان افشاریان؛ رضا سیمبر؛ مهدی هدایتی شهیدانی
چکیده
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوریهای آذربایجان، ترکمنستان و قزاقستان؛ تعداد کشورهای ساحلی دریای خزر افزایش یافت. در کنار این واقعیت این فرض که پس از پایان نظام دو قطبی اهمیت مناطق در سیاست بینالملل افزایش یافته است، شرایط ظهور یک منطقه جدید در سیاست بینالملل به نام منطقه دریای خزر را فراهم کرده است. منطقه دریای ...
بیشتر
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوریهای آذربایجان، ترکمنستان و قزاقستان؛ تعداد کشورهای ساحلی دریای خزر افزایش یافت. در کنار این واقعیت این فرض که پس از پایان نظام دو قطبی اهمیت مناطق در سیاست بینالملل افزایش یافته است، شرایط ظهور یک منطقه جدید در سیاست بینالملل به نام منطقه دریای خزر را فراهم کرده است. منطقه دریای خزر به واسطه وجود ذخایر عظیم انرژی و قرارگرفتن در نقطه اتصال دو قاره آسیا به اروپا؛ روز به روز دارای اهمیت بیشتری می-گردد. منافع جمهوری اسلامی ایران که یکی از اعضای مهم این منطقه جدید است به شدت به الگوی حاکم بر منطقه و موضوعات امنیتی آن وابسته است. از این رو این تحقیق به دنبال پاسخگویی به این پرسش بنیادی است که چه الگویی بر منطقه دریای خزر و موضوعات امنیتی آن حاکم است؟ در پاسخ به این سوال؛ با استفاده از ادبیات منطقهگرایی نوین و چارچوب مجموعههای امنیتی منطقهای و روش پژوهش ترکیبی – اکتشافی دو مرحلهای – در ابتدا شاخصهای این نظریه در منطقه مورد مطالعه ارزیابی میگردد و سپس با استفاده از مفهوم وابستگی متقابل امنیتی، در دو بعد منازعه امنیتی (جنبه سلبی وابستگی متقابل امنیتی) و همکاری امنیتی (جنبه ایجابی وابستگی متقابل امنیتی)، موضوعاتی جهت تدوین ابزار تحقیق (پرسشنامه) احصا میگردد. سپس در مرحله کمی تحقیق، پرسشنامهها توسط نمونه آماری 49 نفره از خبرگان این حوزه مورد ارزیابی قرار میگیرند تا در انتها با استفاده از نتایج بدست آمده الگوی حاکم بر منطقه دریای خزر و موضوعات امنیتی آن مشخص گردد.
رضا سیمبر؛ عبدالله خاوری
چکیده
مکتب دیوبندی که یکی از مکاتب فکری – مذهبی عمده در جنوب شرق آسیاست، تأثیر به سزایی در عملکرد و اعتقادات بنیادگرایان دینی به خصوص در افغانستان داشته است. طالبان که دانش آموختگان این مکتب بودهاند با تأثیرپذیری از آن بسیاری از اصول و قواعد حکومت خود را پایهگذاری کردند. با اشغال افغانستان توسط شوروی سابق و مهاجرت خیل زیادی از افغانها ...
بیشتر
مکتب دیوبندی که یکی از مکاتب فکری – مذهبی عمده در جنوب شرق آسیاست، تأثیر به سزایی در عملکرد و اعتقادات بنیادگرایان دینی به خصوص در افغانستان داشته است. طالبان که دانش آموختگان این مکتب بودهاند با تأثیرپذیری از آن بسیاری از اصول و قواعد حکومت خود را پایهگذاری کردند. با اشغال افغانستان توسط شوروی سابق و مهاجرت خیل زیادی از افغانها به پاکستان و با درنظر داشت هم تباری و هم زبانی برخی از این مهاجرین ( پشتونها ) با علمای این مکتب، باعث شد تا این افراد جذب مدارس دینی شده و به طلاب علوم دینی تبدیل شوند که توسط مدارس علمیه دیوبندی آموزش داده میشدند. با حمایتهای دولت وقت پاکستان و جابجایی این افراد بین دو کشور افغانستان و پاکستان، خیلی زود اصول و اندیشههای این مکتب بین افراد طالبان گسترش یافت. در این تحقیق در پی پاسخگویی به این سؤال هستیم که اندیشه سیاسی و مذهبی طالبان از کجا نشأت میگیرد؟ فرضیه اصلی تحقیق مبنی بر این است که گروه طالبان با پیروی از آموزههای مکتب دیوبندی، بسیاری از اصول و قواعد حکومت خود را طی سالهای 1996-2001 پایهگذاری کردند. برای ارزیابی فرضیه تحقیق، نویسندگان از نظریه پخش استفاده کردند که یکی از نظریههای معتبر برای ارزیابی و سنجش چگونگی گسترش هر نوع نوآوری فکری یا فیزیکی استفاده میشود. این تحقیق توصیفی-تحلیلی بوده و برای جمعآوری منابع نیز از روش کتابخانهای استفاده شده است.
ضیاالدین عثمانی؛ سید امیر نیاکویی؛ رضا سیمبر
چکیده
بحرانهای امنیتی در افغانستان با سقوط رژیم طالبان و نقش آفرینی ایالات متحده و ناتو در این کشور بین سالهای 2008-2001 فروکش نمود. با این حال، میزان خشونت ها، تلفات انسانی، حملات هراس افکنانه، فعالیت گروههای هراس افکن و جنگ سالاران، احساس ناامنی در میان شهروندان عادی و نخبگان سیاسی، و همچنین تزلزل نهادها و نظام سیاسی افغانستان از سال 2008 ...
بیشتر
بحرانهای امنیتی در افغانستان با سقوط رژیم طالبان و نقش آفرینی ایالات متحده و ناتو در این کشور بین سالهای 2008-2001 فروکش نمود. با این حال، میزان خشونت ها، تلفات انسانی، حملات هراس افکنانه، فعالیت گروههای هراس افکن و جنگ سالاران، احساس ناامنی در میان شهروندان عادی و نخبگان سیاسی، و همچنین تزلزل نهادها و نظام سیاسی افغانستان از سال 2008 به بعد افزایش یافت و حمایت بازیگران منطقهای از گروههای غیردولتی و محلی، به مرور زمان علنی تر شد. این مقاله به دنبال پاسخ به این پرسش است که چه عواملی زمینه ساز گسترش ناامنی و بحرانهای امنیتی در افغانستان از سال 2008 تا 2021 میلادی بوده است؟ برای پاسخ به این پرسش از نظریههای امنیتی و به طور خاص رویکردهای باری بوزان، محمد ایوب و ریچارد لیتل استفاده شده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که افتراق در باب ایده دولت متاثر از قومیت و مذهب، جامعه چند پاره، کاهش مشروعیت حکومت، گروههای هراس افکن و جنگ سالاران و ارتباط این عوامل با محیط امنیتی قوای نامتقارن (محیط امنیتی افغانستان و پاکستان و افغانستان و ایران) موجب شکلگیری و گسترش چالش های امنیتی افغانستان بعد از 2008 میلادی شده است.
مهدی زیبائی؛ رضا سیمبر؛ احمد جانسیز
چکیده
نظم خاورمیانه در معنای متعارف آن به دنبال ناآرامیهای عربی وارد مرحلهای نوین شده است که از آن با عنوان نظم پساناآرامیهای عربی یاد میشود. در این میان، نظم مذکور بهعنوان یک کلیت متأثر از طیفی از عوامل دربرگیرنده سطوح فروملی تا فراملی است که هر یک از آنها بهطور جداگانه نیازمند تحلیل و تفحص میباشند. تا آنجا که به موضوع نوشتار ...
بیشتر
نظم خاورمیانه در معنای متعارف آن به دنبال ناآرامیهای عربی وارد مرحلهای نوین شده است که از آن با عنوان نظم پساناآرامیهای عربی یاد میشود. در این میان، نظم مذکور بهعنوان یک کلیت متأثر از طیفی از عوامل دربرگیرنده سطوح فروملی تا فراملی است که هر یک از آنها بهطور جداگانه نیازمند تحلیل و تفحص میباشند. تا آنجا که به موضوع نوشتار حاضر ارتباط دارد، حضور و سیاستهای بازیگران بزرگ بینالمللی تأثیر قابلملاحظهای در جهتگیری نظم مورد بحث داشته است. بهطوریکه بازیگران مذکور با جانبداری از متحدان استراتژیک خود مانع شکلگیری نظمی خودجوش در منطقه بودهاند. مقاله حاضر با علم به متکثر بودن ابعاد نظم خاورمیانه در دوره یاد شده صرفاً به دنبال پاسخگویی به این سؤال است که رفتار سه بازیگر بزرگ بینالملل: ایالاتمتحده، روسیه و اتحادیه اروپا نسبت به ناآرامیهای عربی و حوادث مرتبط با آنچه تأثیری بر نظم خاورمیانه برجا نهاده است؟ در این راستا فرض بر آن است که تغییر و تحولات خاورمیانه در دوره پسا ناآرامی عربی متأثر از عوامل مختلف (همبسته دولت-جامعه، کشمکشهای ایدئولوژیک، رقابتهای منطقهای و تأثیرات محیط بینالملل) است و در این میان بازیگران عمده بینالملل بخشی تأثیرگذار در این مجموعه بهحساب میآیند. با توجه به ملاحظات فوق در نوشتار پیش رو سعی خواهد شد رفتار سیاسی سه بازیگر مورد اشاره نسبت به ناآرامیهای عربی و حوادث آتی مرتبط با آن در چارچوب لایه بینالملل نظریه جامعهشناسی تاریخی روابط بینالملل مورد بررسی قرار گیرد.
مهدی زیبائی؛ رضا سیمبر؛ احمد جانسیز
چکیده
به طور کلی عمده ادبیات تولید شده در جامعهشناسی تاریخی روابط بینالملل به دو بخش تقسیم میگردد. در بخش اول محققان با توجه به شناختشناسی و هستیشناسی و روششناسی نظریه جامعه شناسی تاریخی به عنوان رویکردی التقاتی سعی در افزایش غنای نظری آن دارند. در بخش دوم پژوهشگران با اتصال سطوح تحلیل داخلی و خارجی و برجستهسازی نقش محیط بینالملل ...
بیشتر
به طور کلی عمده ادبیات تولید شده در جامعهشناسی تاریخی روابط بینالملل به دو بخش تقسیم میگردد. در بخش اول محققان با توجه به شناختشناسی و هستیشناسی و روششناسی نظریه جامعه شناسی تاریخی به عنوان رویکردی التقاتی سعی در افزایش غنای نظری آن دارند. در بخش دوم پژوهشگران با اتصال سطوح تحلیل داخلی و خارجی و برجستهسازی نقش محیط بینالملل در آغاز و انجام تحولات به دنبال ارائه تفسیری جامع از پدیدههای سیاسی میباشند. در این راستا نظم فراملی به عنوان پدیدهای برآمده از روابط اجتماعی ملهم از عناصر تاثیرگذاری است که ریشه در دو سطح داخلی و بینالمللی دارد. نوشتار حاضر قصد دارد با عبور از چارچوب حاکم بر جریان اصلی روابط بینالملل که صرفاً متکی بر شاخصههای واحد نظیر قدرت، امنیت، اقتصاد، هویت و ... میباشند اقدام به ارائه یک رویکرد نظری خاص برای تحلیل نظم فراملی در بستر نظریه جامعهشناسی تاریخی روابط بینالملل نماید. در این راستا مولفان بر این باورند که نظم بینالملل پدیدهای اجتماعی است که دامنه آن از سطوح فرو ملی آغاز میشود و گرایشات فراملی را نیز در بر میگیرد.