علیرضا خداقلیپور؛ فریده محمدعلیپور؛ محمدولی مدرس
چکیده
افغانستان همواره یکی از بسترهای مهم بازی بزرگ بینالمللی میان قدرتهای مهم منطقهای و بینالمللی بوده و طی چهار دهه گذشته به عنوان یکی از بحرانخیز ترین کشورهای جهان، همواره در شمار مهمترین کانونهای مورد توجه جامعه بینالمللی قرار داشته است. در مورد علل تطویل بحران در افغانستان، بحثهای زیادی مطرح شده است. اما در همه این دیدگاهها ...
بیشتر
افغانستان همواره یکی از بسترهای مهم بازی بزرگ بینالمللی میان قدرتهای مهم منطقهای و بینالمللی بوده و طی چهار دهه گذشته به عنوان یکی از بحرانخیز ترین کشورهای جهان، همواره در شمار مهمترین کانونهای مورد توجه جامعه بینالمللی قرار داشته است. در مورد علل تطویل بحران در افغانستان، بحثهای زیادی مطرح شده است. اما در همه این دیدگاهها و عوامل، یک عنصر ثابت وجود دارد و آن پاکستان، به عنوان کشور همسایه با اشتراکات متعدد قومی، فرهنگی و مذهبی، است که با هدایت ارتش خود، حداقل طی چهار دهه گذشته و در مقاطع مختلف تحولات سیاسی و اجتماعی افغانستان، پررنگترین نقش را بازی کرده است. این مقاله در پی آن است تا با نظرداشت مولفه های شکل دهنده به مبانی هویتی پاکستان به این پرسش پاسخ دهد که فرهنگ استراتژیک (ارتش) پاکستان بر سیاست خارجی آن کشور در قبال افغانستان چه/چگونه تاثیری داشته است؟ فرضیه مقاله عبارت است از اینکه که ارتش پاکستان چنان فرهنگ استراتژیک خود را در سیاست خارجی این کشور نهادینه ساخته که امنیت ملی و بقای خود را در کنترل و نفوذ بر افغانستان میبیند. یافتههای مقاله حکایت از آن دارد که افغانستان و هند دو عنصر اساسی در فرهنگ استراتژیک پاکستان به شمار میروند که پاکستان با توجه به ویژگیها و نقائص خود از زمان تأسیس، نیاز به مدیریت آنها دارد. این مقاله از نوع تبیینی بوده و دادههای مورد نیاز به روش کتابخانهای جمع آوری شدهاند.
سید سعید میر ترابی حسینی؛ سید محمدهادی موسوی؛ ارسلان قربانی شیخنشین؛ محمدولی مدرس
چکیده
چکیده
در دوره پس از جنگ جهانی دوم بهواسطه ویران شدن اقتصاد اروپا و ژاپن، ایالاتمتحده قدرت اقتصادی و مالی جهان ظاهر شد و به پایهریزی نظمی جدید برای ساختار بخشیدن به تجارت و مبادلات مالی جهان همت گمارد که از آن با عنوان نظام برتونوودز یاد میشود. باوجودآنکه در خلال چند دهه اخیر تغییرات گستردهای در قدرت اقتصادی و تجاری کشورها ...
بیشتر
چکیده
در دوره پس از جنگ جهانی دوم بهواسطه ویران شدن اقتصاد اروپا و ژاپن، ایالاتمتحده قدرت اقتصادی و مالی جهان ظاهر شد و به پایهریزی نظمی جدید برای ساختار بخشیدن به تجارت و مبادلات مالی جهان همت گمارد که از آن با عنوان نظام برتونوودز یاد میشود. باوجودآنکه در خلال چند دهه اخیر تغییرات گستردهای در قدرت اقتصادی و تجاری کشورها صورت پذیرفته و این روند در دوره پس از بحران مالی و اقتصادی سال 2008، تشدید شده، این جابجاییها، انعکاس لازم را در ساختار مالی کنونی جهان نداشته است. در همین حال، گروه بریکس بهعنوان یک بلوک نوظهور اقتصادی و مالی در چند سال اخیر نهادها و رویههای مالی برتون وودز را به چالش کشیده و امکان شکلگیری نظم و رویههای نهادی جدید در مالیه جهان را قوت بخشیده است. مقاله حاضر، چگونگی چالش این بلوک قدرت جدید در برابر ساختار مالی جهانی غرب محور کنونی و پیامدهای آن را موردتوجه قرار داده است. همچنین نشان میدهد که گروه بریکس با محوریت چین از طریق ایجاد نهادها و رویههای جدید مالی چندجانبه و تلاش برای تقویت جایگاه خود در نهادهای مالی برتون وودز در مسیر تضعیف ساختار مالی جهانی تحت سیطره ایالاتمتحده حرکت کرده است. بررسی ابعاد مختلف فشارهای بریکس بر ساختار مالی تحت سیطره ایالاتمتحده بر مبنای تحلیل دادههای اقتصادی و مالی جهانی و بررسی پیامد این اقدامات، جزو نکات بدیع مقاله حاضر است. روش تحلیل نیز توصیفی-تبیینی است.