مریم زارع خانمحمدی؛ فریده محمد علیپور
چکیده
با وجود گذشت 7 دهه از استقلال کشور میانمار، نگرانیهای سازمان ملل متحد و در رأس آن دبیرکل در خصوص اقلیت مسلمان روهینگیا به قوت خود پابرجا است. عدم اعطای حق تابعیت و به رسمیت شناخته شدن بهعنوان اقلیت قومی ـ مذهبی همواره زمینه را برای اعمال رفتارهای تبعیضآمیز بر پایه خشونت، جنایت و نقض حقوق بشر علیه این اقلیت فراهم نموده است. ...
بیشتر
با وجود گذشت 7 دهه از استقلال کشور میانمار، نگرانیهای سازمان ملل متحد و در رأس آن دبیرکل در خصوص اقلیت مسلمان روهینگیا به قوت خود پابرجا است. عدم اعطای حق تابعیت و به رسمیت شناخته شدن بهعنوان اقلیت قومی ـ مذهبی همواره زمینه را برای اعمال رفتارهای تبعیضآمیز بر پایه خشونت، جنایت و نقض حقوق بشر علیه این اقلیت فراهم نموده است. با بازتاب رسانهای فجایع در جهان و انتظار از سازمان ملل برای رسیدگی به موضوع، دبیرکل با انتصاب دو مشاور ویژه با عناوین مشاور ویژه در زمینه پیشگیری از نسلکشی و مشاور ویژه در زمینه مسئولیت حمایت به بررسی و نظارت جدی و مستمر بر وضعیت مردم روهینگیا پرداخته است. در پژوهش حاضر، با هدف بررسی اقدامات علیه مسلمانان روهینگیا در میانمار و واکنش دبیرکل به آن، سؤال اصلی اینست که دبیرکل سازمان ملل متحد در جریان اقدامات خشونتآمیز دولت میانمار علیه اقلیت روهینگیا طی سالهای 2016 و 2017 چه نقشی را ایفا نموده است؟ در پاسخ با استفاده از رویکرد توصیفی و تحلیلی چنین فرض میشود که دبیرکل ملل متحد با آگاهی نسبت به شرایط ناعادلانه و غیرانسانی اقلیت مسلمان روهینگیا در کشور میانمار طی ادوار گذشته با إتخاذ رویکردهای جدید و ابزارهای نوین در سازمان ملل متحد به نقشآفرینی در راستای جلب توجه جهانی به وضعیت مسلمانان در میانمار پرداخته است. نتایج پژوهش نشان میدهد بهرغم تلاش دبیرکل در رأس دبیرخانه سازمان ملل، اقدامات جنایتبار علیه آنها در سالهای 2016 و 2017 تداوم یافته است
علیرضا خداقلیپور؛ فریده محمدعلیپور؛ محمدولی مدرس
چکیده
افغانستان همواره یکی از بسترهای مهم بازی بزرگ بینالمللی میان قدرتهای مهم منطقهای و بینالمللی بوده و طی چهار دهه گذشته به عنوان یکی از بحرانخیز ترین کشورهای جهان، همواره در شمار مهمترین کانونهای مورد توجه جامعه بینالمللی قرار داشته است. در مورد علل تطویل بحران در افغانستان، بحثهای زیادی مطرح شده است. اما در همه این دیدگاهها ...
بیشتر
افغانستان همواره یکی از بسترهای مهم بازی بزرگ بینالمللی میان قدرتهای مهم منطقهای و بینالمللی بوده و طی چهار دهه گذشته به عنوان یکی از بحرانخیز ترین کشورهای جهان، همواره در شمار مهمترین کانونهای مورد توجه جامعه بینالمللی قرار داشته است. در مورد علل تطویل بحران در افغانستان، بحثهای زیادی مطرح شده است. اما در همه این دیدگاهها و عوامل، یک عنصر ثابت وجود دارد و آن پاکستان، به عنوان کشور همسایه با اشتراکات متعدد قومی، فرهنگی و مذهبی، است که با هدایت ارتش خود، حداقل طی چهار دهه گذشته و در مقاطع مختلف تحولات سیاسی و اجتماعی افغانستان، پررنگترین نقش را بازی کرده است. این مقاله در پی آن است تا با نظرداشت مولفه های شکل دهنده به مبانی هویتی پاکستان به این پرسش پاسخ دهد که فرهنگ استراتژیک (ارتش) پاکستان بر سیاست خارجی آن کشور در قبال افغانستان چه/چگونه تاثیری داشته است؟ فرضیه مقاله عبارت است از اینکه که ارتش پاکستان چنان فرهنگ استراتژیک خود را در سیاست خارجی این کشور نهادینه ساخته که امنیت ملی و بقای خود را در کنترل و نفوذ بر افغانستان میبیند. یافتههای مقاله حکایت از آن دارد که افغانستان و هند دو عنصر اساسی در فرهنگ استراتژیک پاکستان به شمار میروند که پاکستان با توجه به ویژگیها و نقائص خود از زمان تأسیس، نیاز به مدیریت آنها دارد. این مقاله از نوع تبیینی بوده و دادههای مورد نیاز به روش کتابخانهای جمع آوری شدهاند.