عبدالرضا عالیشاهی؛ علی محمددوست؛ مجید رفیعی؛ حسین مسعودنیا
چکیده
هدف پژوهش حاضر ارائه الگوی ساختاری – تفسیری طالبان در امارت اسلامی افغانستان می باشد. روش تحقیق از لحاظ هدف، کاربردی- توسعه ای و از نظر ماهیت، آمیخته از نوع اکتشافی است. در بخش کیفی، جهت شناسایی عوامل موثر از روش تحلیل-محتوا، مرور متون و همچنین مصاحبه های اکتشافی با خبرگان حوزه های علوم سیاسی، ژئوپلیتیک، روابط بین الملل و مطالعات ...
بیشتر
هدف پژوهش حاضر ارائه الگوی ساختاری – تفسیری طالبان در امارت اسلامی افغانستان می باشد. روش تحقیق از لحاظ هدف، کاربردی- توسعه ای و از نظر ماهیت، آمیخته از نوع اکتشافی است. در بخش کیفی، جهت شناسایی عوامل موثر از روش تحلیل-محتوا، مرور متون و همچنین مصاحبه های اکتشافی با خبرگان حوزه های علوم سیاسی، ژئوپلیتیک، روابط بین الملل و مطالعات منطقه ای به تعداد 28 نفر استفاده گردید. جهت انتخاب خبرگان از روش غیرتصادفی با تکنیک گلولهبرفی تا دستیابی به اشباع-نظری استفاده شده است. جامعه آماری در بخش کمی، 85 نفر از کارشناسان، پژوهشگران و محققان بودند که به روش نمونه گیری تصادفی ساده برآورد گردیدند. برای غربالگری و انتخاب عوامل از روش دلفی فازی استفاده شد که از بین 17عامل شناسایی شده، 15 عامل انتخاب و با استفاده از تحلیل عاملی اکتشافی عوامل تعیین شده در قالب سه عامل اصلی دولت اسلامی اعتدال گرا، تلاش برای وحدت قومیتی در افغانستان و تقویت پایگاه اجتماعی و مردمی شدند. همچنین برای سطح بندی از روش مدل سازی ساختاری– تفسیری استفاده شده است که به ترتیب در سطح اول دولت اسلامی اعتدال گرا، سطح دوم تلاش برای وحدت قومیتی در افغانستان و در سطح سوم تقویت پایگاه اجتماعی و مردمی (مشروعیت) قرار گرفته است.با توجه به نمودار قدرت نفوذ و میزان وابستگی هر سه عامل در ناحیه خودمختار قرار گرفتند که قدرت نفوذ و میزان وابستگی پایینی دارند و تأثیر-پذیری و نفوذپذیری کمی نسبت بهم خواهند داشت.
رضا سیمبر؛ عبدالله خاوری
چکیده
مکتب دیوبندی که یکی از مکاتب فکری – مذهبی عمده در جنوب شرق آسیاست، تأثیر به سزایی در عملکرد و اعتقادات بنیادگرایان دینی به خصوص در افغانستان داشته است. طالبان که دانش آموختگان این مکتب بودهاند با تأثیرپذیری از آن بسیاری از اصول و قواعد حکومت خود را پایهگذاری کردند. با اشغال افغانستان توسط شوروی سابق و مهاجرت خیل زیادی از افغانها ...
بیشتر
مکتب دیوبندی که یکی از مکاتب فکری – مذهبی عمده در جنوب شرق آسیاست، تأثیر به سزایی در عملکرد و اعتقادات بنیادگرایان دینی به خصوص در افغانستان داشته است. طالبان که دانش آموختگان این مکتب بودهاند با تأثیرپذیری از آن بسیاری از اصول و قواعد حکومت خود را پایهگذاری کردند. با اشغال افغانستان توسط شوروی سابق و مهاجرت خیل زیادی از افغانها به پاکستان و با درنظر داشت هم تباری و هم زبانی برخی از این مهاجرین ( پشتونها ) با علمای این مکتب، باعث شد تا این افراد جذب مدارس دینی شده و به طلاب علوم دینی تبدیل شوند که توسط مدارس علمیه دیوبندی آموزش داده میشدند. با حمایتهای دولت وقت پاکستان و جابجایی این افراد بین دو کشور افغانستان و پاکستان، خیلی زود اصول و اندیشههای این مکتب بین افراد طالبان گسترش یافت. در این تحقیق در پی پاسخگویی به این سؤال هستیم که اندیشه سیاسی و مذهبی طالبان از کجا نشأت میگیرد؟ فرضیه اصلی تحقیق مبنی بر این است که گروه طالبان با پیروی از آموزههای مکتب دیوبندی، بسیاری از اصول و قواعد حکومت خود را طی سالهای 1996-2001 پایهگذاری کردند. برای ارزیابی فرضیه تحقیق، نویسندگان از نظریه پخش استفاده کردند که یکی از نظریههای معتبر برای ارزیابی و سنجش چگونگی گسترش هر نوع نوآوری فکری یا فیزیکی استفاده میشود. این تحقیق توصیفی-تحلیلی بوده و برای جمعآوری منابع نیز از روش کتابخانهای استفاده شده است.
ضیاالدین عثمانی؛ سید امیر نیاکویی؛ رضا سیمبر
چکیده
بحرانهای امنیتی در افغانستان با سقوط رژیم طالبان و نقش آفرینی ایالات متحده و ناتو در این کشور بین سالهای 2008-2001 فروکش نمود. با این حال، میزان خشونت ها، تلفات انسانی، حملات هراس افکنانه، فعالیت گروههای هراس افکن و جنگ سالاران، احساس ناامنی در میان شهروندان عادی و نخبگان سیاسی، و همچنین تزلزل نهادها و نظام سیاسی افغانستان از سال 2008 ...
بیشتر
بحرانهای امنیتی در افغانستان با سقوط رژیم طالبان و نقش آفرینی ایالات متحده و ناتو در این کشور بین سالهای 2008-2001 فروکش نمود. با این حال، میزان خشونت ها، تلفات انسانی، حملات هراس افکنانه، فعالیت گروههای هراس افکن و جنگ سالاران، احساس ناامنی در میان شهروندان عادی و نخبگان سیاسی، و همچنین تزلزل نهادها و نظام سیاسی افغانستان از سال 2008 به بعد افزایش یافت و حمایت بازیگران منطقهای از گروههای غیردولتی و محلی، به مرور زمان علنی تر شد. این مقاله به دنبال پاسخ به این پرسش است که چه عواملی زمینه ساز گسترش ناامنی و بحرانهای امنیتی در افغانستان از سال 2008 تا 2021 میلادی بوده است؟ برای پاسخ به این پرسش از نظریههای امنیتی و به طور خاص رویکردهای باری بوزان، محمد ایوب و ریچارد لیتل استفاده شده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که افتراق در باب ایده دولت متاثر از قومیت و مذهب، جامعه چند پاره، کاهش مشروعیت حکومت، گروههای هراس افکن و جنگ سالاران و ارتباط این عوامل با محیط امنیتی قوای نامتقارن (محیط امنیتی افغانستان و پاکستان و افغانستان و ایران) موجب شکلگیری و گسترش چالش های امنیتی افغانستان بعد از 2008 میلادی شده است.
علیرضا خداقلیپور؛ فریده محمدعلیپور؛ محمدولی مدرس
چکیده
افغانستان همواره یکی از بسترهای مهم بازی بزرگ بینالمللی میان قدرتهای مهم منطقهای و بینالمللی بوده و طی چهار دهه گذشته به عنوان یکی از بحرانخیز ترین کشورهای جهان، همواره در شمار مهمترین کانونهای مورد توجه جامعه بینالمللی قرار داشته است. در مورد علل تطویل بحران در افغانستان، بحثهای زیادی مطرح شده است. اما در همه این دیدگاهها ...
بیشتر
افغانستان همواره یکی از بسترهای مهم بازی بزرگ بینالمللی میان قدرتهای مهم منطقهای و بینالمللی بوده و طی چهار دهه گذشته به عنوان یکی از بحرانخیز ترین کشورهای جهان، همواره در شمار مهمترین کانونهای مورد توجه جامعه بینالمللی قرار داشته است. در مورد علل تطویل بحران در افغانستان، بحثهای زیادی مطرح شده است. اما در همه این دیدگاهها و عوامل، یک عنصر ثابت وجود دارد و آن پاکستان، به عنوان کشور همسایه با اشتراکات متعدد قومی، فرهنگی و مذهبی، است که با هدایت ارتش خود، حداقل طی چهار دهه گذشته و در مقاطع مختلف تحولات سیاسی و اجتماعی افغانستان، پررنگترین نقش را بازی کرده است. این مقاله در پی آن است تا با نظرداشت مولفه های شکل دهنده به مبانی هویتی پاکستان به این پرسش پاسخ دهد که فرهنگ استراتژیک (ارتش) پاکستان بر سیاست خارجی آن کشور در قبال افغانستان چه/چگونه تاثیری داشته است؟ فرضیه مقاله عبارت است از اینکه که ارتش پاکستان چنان فرهنگ استراتژیک خود را در سیاست خارجی این کشور نهادینه ساخته که امنیت ملی و بقای خود را در کنترل و نفوذ بر افغانستان میبیند. یافتههای مقاله حکایت از آن دارد که افغانستان و هند دو عنصر اساسی در فرهنگ استراتژیک پاکستان به شمار میروند که پاکستان با توجه به ویژگیها و نقائص خود از زمان تأسیس، نیاز به مدیریت آنها دارد. این مقاله از نوع تبیینی بوده و دادههای مورد نیاز به روش کتابخانهای جمع آوری شدهاند.
ناصر یوسف زهی؛ مرتضی منشادی
چکیده
رفتار جمعی در افغانستانِ پساطالبان در حال تجربهکردن شکلی جدید و متفاوت از گذشته است. پیشازاین «سرکوب دولتی»، «روش مسلحانه» و «ماهیت سیاسی-مذهبی» ویژگیهای نسبتاً مشترک رفتارهای جمعی افغانستان بود؛ اما جنبش روشنایی با اتخاذ روشی مسالمتآمیز در طرح مطالباتِ اقتصادی خود نمونهای متفاوت و جدید از رفتار ...
بیشتر
رفتار جمعی در افغانستانِ پساطالبان در حال تجربهکردن شکلی جدید و متفاوت از گذشته است. پیشازاین «سرکوب دولتی»، «روش مسلحانه» و «ماهیت سیاسی-مذهبی» ویژگیهای نسبتاً مشترک رفتارهای جمعی افغانستان بود؛ اما جنبش روشنایی با اتخاذ روشی مسالمتآمیز در طرح مطالباتِ اقتصادی خود نمونهای متفاوت و جدید از رفتار جمعی در این کشور تلقی میشود. جنبش روشنایی یکی از «کارگزاران تغییر» و «کنشهای جمعیِ جدید» محسوب میشود که مطالعه آن در درک پویشهای مدرن جامعهشناسی سیاسیِ افغانستان حائز اهمیت است. در نوشتار پیشرو به علل ساختاری وقوعِ مسالمتآمیز جنبش روشنایی و پیامدهای سیاسی-اجتماعی آن پرداخته میشود. طبق فرضیه ما گذار افغانستان از ساختار سیاسیِ اقتدارگرا به دموکراتیک از طریق برگزاری انتخابات، آزادی اجتماعات و توزیع قومیِ قدرت عامل تعیینکنندهای در رویکرد مسالمتآمیزِ این جنبش بوده است. فرضیه مذکور بر اساس نظریه رفتار جمعی اسملسر و روش اسنادی آزمون شده است. طبق یافتههای این پژوهش، دموکراسی در افغانستان با افزایشدادن آگاهیهای اجتماعی و تأکید بر حقوق عمومی و خصوصی منجر به مشارکت سیاسی، مطالبهگریِ مدنی و عدالتخواهی اقتصادیِ اقلیتهای قومی و مذهبی شده است. برخلاف گذشته حرکتهای اقتصادی و رقابتهای غالباً مسالمتآمیز بر سر توزیع منابع ثروت (انرژی) شکل جدیدی از کنشهای جمعی در افغانستانِ پساطالبان است. دیگر پیامدهای جنبش روشنایی عبارتاند از: 1) تحکیم وحدت قومی هزارهجات 2) تشدید شکاف سیاسی میان نخبگان سنتی و مدرن هزاره 3) تقویت حضور سیاسی زنان در حرکتهای اجتماعی 4) ضرورت توجه به لوازم گذار از جامعه مدنیِ سنتیِ افغانستان به جامعه مدنیِ مدرن، و درنهایت 5) تسریع جریان تثبیتِ دموکراسی در افغانستان.
محمود باهوش؛ پیمان زنگنه
چکیده
افغانستان ازجمله کشورهایی است که به دلیل بافتار قومی- مذهبی ناهمگن از زمینۀ مساعدی برای ایجاد بحران و تنشهای قومیمذهبی برخوردار است. تداوم بحران داخلی در جامعۀ افغان بهگونهای است که پس از خروج شوروی از این کشور، جنگهای داخلی پیدرپی، حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... آن را به طرز محسوسی تحت تأثیر قرار داده بهطوریکه این ...
بیشتر
افغانستان ازجمله کشورهایی است که به دلیل بافتار قومی- مذهبی ناهمگن از زمینۀ مساعدی برای ایجاد بحران و تنشهای قومیمذهبی برخوردار است. تداوم بحران داخلی در جامعۀ افغان بهگونهای است که پس از خروج شوروی از این کشور، جنگهای داخلی پیدرپی، حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... آن را به طرز محسوسی تحت تأثیر قرار داده بهطوریکه این وضعیت در دورۀ پساجنگسرد نیز خود را در روابط این کشور با آمریکا نمایان ساخت. روابط بحرانی میان آمریکا و افغانستان پس از پیدایش، به دنبال حادثه یازدهم سپتامبر به اوج خود رسید بهگونهای که آمریکا با توسل به اقدام نظامی، رژیم طالبان در این کشور را که حامی تروریسم القاعده بود، ساقط نمود. ایالاتمتحده آمریکا و دولت نوظهور افغانستان پس از طالبان با همکاری در ایجاد حکومت مرکزی فراگیر در افغانستان درصدد کنترل و کاهش بحران امنیتی در این کشور برآمدند؛ البته اثرات این بحران به افغانستان محدود نماند و در سطح داخلی، منطقهای و جهانی نیز بروز یافت بهطوریکه ساختار متفاوتی را در عرصه روابط بینالملل ایجاد نموده است. همچنین متغیرهای سیستمی، بازیگری، بینبازیگری و وضعیتی متعددی در پیدایش، افزایش و کاهش بحران امنیتی میان آمریکا و افغانستان مؤثر بوده و اثرات پایداری را نیز از خود برجای گذاشته است. این نوشتار بر آن است تا با بهرهگیری از نظریه برچر، فرایند تحول بحران امنیتی در روابط آمریکا و افغانستان را تبیین نماید.
عنایت الله یزدانی؛ مجتبی بدخشان
چکیده
افغانستان به عنوان بزرگترین تولیدکننده مواد مخدر جهان، پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 و حمله نیروهای بین-المللی پیرو قطعنامه سازمان ملل متحد، اهمیت روز افزونی در عرصه سیاست بین المللی پیدا کرده است. گستره تاثیرگذاری تجارت غیرقانونی مواد مخدر بر افغانستان و همچنین بر کشورهای واقع در مسیر ترانزیت و بازار کشورهای هدف قاچاق، موجب اهمیت و توجه ...
بیشتر
افغانستان به عنوان بزرگترین تولیدکننده مواد مخدر جهان، پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 و حمله نیروهای بین-المللی پیرو قطعنامه سازمان ملل متحد، اهمیت روز افزونی در عرصه سیاست بین المللی پیدا کرده است. گستره تاثیرگذاری تجارت غیرقانونی مواد مخدر بر افغانستان و همچنین بر کشورهای واقع در مسیر ترانزیت و بازار کشورهای هدف قاچاق، موجب اهمیت و توجه ویژه به جایگاه مواد مخدر افغانستان در مطالعات امنیتی شده است. پژوهش حاضر حول این سوال تدوین یافته است که تاثیر تولید و تجارت مواد مخدر برامنیت افغانستان چیست؟ مقاله حاضر مدعی است که تولید و تجارت مواد مخدر بر امنیت افغانستان تاثیر مستقیم و غیر مستقیم دارد. توضیح آن که با توجه به عوامل ژئوپلیتیکی، اقتصادی، سیاسی – فرهنگی در افغانستان، تولید و تجارت مواد مخدر در عرصه اجتماعی و بهداشتی به شکل مستقیم منجر به کاهش توان نیروی کار مولد و ایجاد موج گسترده اعتیاد و بیماری های ناشی از آن شده است. علاوه بر به صورت غیر مستقیم نیز این تجارت با تقویت گروه های قومی – مذهبی و ایجاد زمینه های استقلال مالی این گروه ها منجر به آسیب در فرآیند شکل گیری ارتباطات پایدار میان اقوام و متعاقب آن ایجاد هویت ملی در این کشور شده است.