علی باقری دولت آبادی؛ رحمان تقوائی پور
چکیده
یکی از محورهای برجسته سیاست خارجی دولت رئیسی، پیگیری رویکرد نگاه به شرق است. هم رئیسجمهور و هم سایر مقامات ایران پیوسته بر اهمیت این روابط و رو به گسترش بودن آن تاکید کردهاند. با مشاهده عزم دولت سیزدهم برای توسعه روابط با چین و روسیه، سؤالی که مطرح میشود این است که کدام عوامل در انتخاب سیاست نگاه به شرق از سوی دولت رئیسی مؤثر بودند؟ ...
بیشتر
یکی از محورهای برجسته سیاست خارجی دولت رئیسی، پیگیری رویکرد نگاه به شرق است. هم رئیسجمهور و هم سایر مقامات ایران پیوسته بر اهمیت این روابط و رو به گسترش بودن آن تاکید کردهاند. با مشاهده عزم دولت سیزدهم برای توسعه روابط با چین و روسیه، سؤالی که مطرح میشود این است که کدام عوامل در انتخاب سیاست نگاه به شرق از سوی دولت رئیسی مؤثر بودند؟ فرضیه پژوهش تعلق خاطر رئیسجمهور به جناح اصولگرا و همنوایی ساختارهای داخلی قدرت با دیدگاه های دولت را در پیگیری رویکرد نگاه به شرق موثر میداند. برای پاسخ به سوال اصلی از نظریه پیوستگی جیمز روزنا و روش علّی استفاده شده است. همچنین داده های پژوهش به صورت کتابخانه ای از منابع نوشتاری و الکترونیک گرداوری گردیدند. یافتههای پژوهش نشان دادند رویکرد نگاه به شرق بیش از آنکه یک اجبار برخاسته از متغیر نظام بینالملل باشد یک انتخاب از سوی دولت بوده است. تعلق ابراهیم رئیسی و اعضای کابینه وی به جناح اصولگرا، ترجیح این جناح به توسعه روابط با شرق و برجسته سازی تضاد با غرب، یکدست شدن ساختار قدرت و حمایت یکپارچه از رویکرد نگاه به شرق، به همراه نقشی که رئیسی به عنوان یک رئیسجمهور انقلابی، ارزشی، ولایتمدار و غربستیز برای خود تعریف کرده است در شکلگیری این سیاست خارجی موثر بوده است.
مهدی جهانتیغی؛ خسرو وفایی سعدی؛ پونه طبیب زاده
چکیده
مقدمه:پیشبینیهای نظری، رویههای بینالمللی و شواهد اثباتی و تجربی فراوانی در نظام جهانی از یک دوره گذار سریع و عمیق حکایت دارد که در آن قدرتهای نوظهور جهانی و مجموعههای منطقهای، در حال به چالش کشیدن ساختار سنتی قدرت در جهان هستند. همافزایی چین و ایران در برخی از حوزهها در این راستا قابل تفسیر است. بیان مسئله: عدم ادراک ...
بیشتر
مقدمه:پیشبینیهای نظری، رویههای بینالمللی و شواهد اثباتی و تجربی فراوانی در نظام جهانی از یک دوره گذار سریع و عمیق حکایت دارد که در آن قدرتهای نوظهور جهانی و مجموعههای منطقهای، در حال به چالش کشیدن ساختار سنتی قدرت در جهان هستند. همافزایی چین و ایران در برخی از حوزهها در این راستا قابل تفسیر است. بیان مسئله: عدم ادراک مناسب از این رابطه در ایران و بافت بینالملل و تمرکز تفاسیر و تحلیلها بر محور متغیر آمریکا، و برخی خلأهای روششناختی و معرفتشناختی در تحقیقات پیشین مانع از ایجاد یک فهم جامع و روا از این پدیده شده است. روش: بر همین اساس، تحقیق حاضر با استخدام نظریه نقش در نظام بینالملل، تلفیق پدیدارشناسی و تحلیل اثرات متقاطع و اعتباربخشی نخبگانی و نرمافزاری، ابعاد رابطه دو کشور تحت برنامه همکاری مشترک را از دیدگاه چین بررسی کرده است. یافتهها: نتایج نشان داد که رویکرد چین در رابطه با ایران متشکل از دو بعد ساختاری ( متشکل از ده متغیر) و اندیشگانی (متشکل از پنج متغیر) است که به ترتیب منجر به ساخت نقشهای "ابرقدرت-قدرت میانه" و "ذینفع همسو" شده است. تحلیل اثرات متقاطع نیز نشان داد که نظام روابط دو کشور پایدار و فاقد متغیرهای ریسک است و بر همین اساس، ناپایدارسازی آن دشوار است. از طرف دیگر، به دلیل تنافی این نقشها با دیگر نقشهای بینالمللی چین، چشمانداز بسط این رابطه را نیز دشوار کرده است.
ارسلان قربانی شیخ نشین؛ شیرین حداد زند
چکیده
تحولات قرن بیست یکم منجر به دگردیسیهایی در محیطزیست جهان گشت بهگونهای که پدیدههای مربوط به تحولات و رخدادهای محیط زیستی از یک موضوع داخلی به پدیدهای جهانی مبدل گشت. ازاینرو در دهههای اخیر توجه به مسئله محیطزیست و بهکارگیری سیاستهای نوین در مسیر حل مسائل زیستمحیطی بهمانند بهکارگیری سیاست انرژیهای پاک در فرایند ...
بیشتر
تحولات قرن بیست یکم منجر به دگردیسیهایی در محیطزیست جهان گشت بهگونهای که پدیدههای مربوط به تحولات و رخدادهای محیط زیستی از یک موضوع داخلی به پدیدهای جهانی مبدل گشت. ازاینرو در دهههای اخیر توجه به مسئله محیطزیست و بهکارگیری سیاستهای نوین در مسیر حل مسائل زیستمحیطی بهمانند بهکارگیری سیاست انرژیهای پاک در فرایند توسعه پایدار به یکی از جنبه های مهم در سیاستگذاری کشورها تبدیلشدهاست. دولتمردان چین و آمریکا به منظور دستیابی به اهداف توسعه پایدار، گامهای موثری برای افزایش بهرهگیری از سیاست زیستمحیطی برداشتهاند. پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که بهکارگیری و بهرهمندی از انرژی پاک چه جایگاهی در سیاستگذاری چین و آمریکا در جهت دستیابی به توسعه پایدار ایفا میکند؟ در پاسخ این فرضیه با روش تطبیقی-تاریخی بررسی میشود که چین و آمریکا با بهرهگیری سیاستهای متنوع درزمینه تجدید انرژیهای پاک توانستهاند تا حدودی به اهداف مبتنی بر توسعه پایدار جامعه عمل بپوشانند. باآنکه چین دیرتر وارد میدان انرژیهای پاکشده است؛ اما از طریق بهکارگیری سیاستهای نوین، اولویتگذاری به انرژیهای پاک در سیاستگذاری انرژی و... توانسته با همپوشانی میان امنیت انرژی و حفاظت از محیطزیست بخشی از سیاست توسعه پایدار خود را عملی سازد.
علی باقری دولت آبادی
چکیده
دیپلماسی سلامت، یکی از جنبههای دیپلماسی مدرن است که پس از همهگیری کرونا در جهان، موردتوجه بسیاری از کشورهای جهان واقع شده است. هدف مقاله پیش رو، بررسی نقش دیپلماسی سلامت بر حفظ و تداوم پویایی اقتصادی چین، همزمان با همهگیری کرونا در این کشور و در سطح جهان است. برایناساس، پرسش اصلی پژوهش این است که «دیپلماسی سلامت چگونه ...
بیشتر
دیپلماسی سلامت، یکی از جنبههای دیپلماسی مدرن است که پس از همهگیری کرونا در جهان، موردتوجه بسیاری از کشورهای جهان واقع شده است. هدف مقاله پیش رو، بررسی نقش دیپلماسی سلامت بر حفظ و تداوم پویایی اقتصادی چین، همزمان با همهگیری کرونا در این کشور و در سطح جهان است. برایناساس، پرسش اصلی پژوهش این است که «دیپلماسی سلامت چگونه به چین کمک کرد تا در شرایطی که کشورهای دیگر با رکود اقتصادی دستوپنجه نرم میکردند، اقتصاد خود را پویا نگه دارد؟» فرضیۀ اصلی پژوهش این است که «کارکردهای دیپلماسی سلامت، ازجمله گسترش روابط با کشورها، تلطیف چهرۀ بینالمللی، فرصتسازی برای کسب منافع اقتصادی از راه توسعۀ صادرات، و... به چین کمک کرد تا پویایی اقتصاد خود را حفظ کند». روش بهکاررفته برای انجام پژوهش حاضر، روش کیفی با رویکرد تحلیلیـتبیینی بوده و برای گردآوری دادهها نیز از روش کتابخانهای استفاده شده است. یافتههای پژوهش نشان داد که چین توانسته است در پرتو دیپلماسی سلامت به بازارهای جدیدی (در کشورهای درحالتوسعه) دست یافته، برای خود شهرت و محبوبیت سیاسی کسب کند و نقش بازیگری مسئول و خیرخواه را بهنمایش بگذارد. در نتیجۀ این سیاستها، در سال 2020، استقبال از کالاهای بهداشتی چین و بهتبع آن، صادرات این کشور، افزایش یافت.
حسین پوراحمدی میبدی؛ نعمت الله پهلوانی
چکیده
با شروع سدۀ جدید میلادی، منطقۀ شرق آسیا، شاهد بازتوزیع قدرت و ثروت توسط ساختار نظام بینالملل بوده است؛ بازتوزیعی که همواره توازن قدرت را به سود چین و بهضرر قدرت سنتی منطقه، یعنی ژاپن، تغییر داده است. برهمیناساس، مقالۀ حاضر در پی این است که با نگاهی نئورئالیستی، با رویکردی تبیینیـتحلیلی، و در قالب روش کیفی، مجموعه اقدامات ...
بیشتر
با شروع سدۀ جدید میلادی، منطقۀ شرق آسیا، شاهد بازتوزیع قدرت و ثروت توسط ساختار نظام بینالملل بوده است؛ بازتوزیعی که همواره توازن قدرت را به سود چین و بهضرر قدرت سنتی منطقه، یعنی ژاپن، تغییر داده است. برهمیناساس، مقالۀ حاضر در پی این است که با نگاهی نئورئالیستی، با رویکردی تبیینیـتحلیلی، و در قالب روش کیفی، مجموعه اقدامات امنیتطلبانه و حافظ وضع موجود دولت ژاپن را در عرصۀ نظامی و اقتصادی و در برابر قدرتافزاییهای چین، بررسی کند. نتایج این پژوهش نشان میدهد که ژاپن، بهعنوان یک قدرت برتر منطقهای روبهزوال و واحدی عقلایی با محاسبۀ هزینهـفایده گزینههای موجود در راستای تقابل یا همکاری، مجموعه اقداماتی را دنبال میکند که در راستای کسب بیشینۀ منافع ملی این کشور بودهاند؛ اقداماتی که بهطور همزمان، دربرگیرندۀ اهداف رفاهی و اهداف امنیتی هستند؛ ازاینرو، بررسی طرحها و اقدامات همزمان اقتصادی، سیاسی، و امنیتی ارائهشده توسط ژاپن در راستای مقابله با طرحهای قدرتگستر چین، میتواند سیاست خارجی منفعتطلبانۀ قدرتهای برتر جهانی را در مقابل تهدیدات قدرتهای نوظهور نشان دهد.
فاطمه محروق؛ محمد کرمپوری
چکیده
بروز تحولات بنیادین در ژئوپلیتیک شرق آسیا بههمراه تغییر در معادلات قدرت منطقهای و بینالمللی، ژاپن را وادار به بازنگری در تعهد خود به صلحطلبی مدون در قانون اساسی کرده است. در این چارچوب، تحول در راهبرد امنیتی و دفاعی این کشور در دورۀ فومیو کیشیدا (معروف به دکترین کیشیدا) نسبت به دورۀ شینزو آبه، محسوستر شده است. پژوهش حاضر درصدد ...
بیشتر
بروز تحولات بنیادین در ژئوپلیتیک شرق آسیا بههمراه تغییر در معادلات قدرت منطقهای و بینالمللی، ژاپن را وادار به بازنگری در تعهد خود به صلحطلبی مدون در قانون اساسی کرده است. در این چارچوب، تحول در راهبرد امنیتی و دفاعی این کشور در دورۀ فومیو کیشیدا (معروف به دکترین کیشیدا) نسبت به دورۀ شینزو آبه، محسوستر شده است. پژوهش حاضر درصدد پاسخگویی به این پرسش است که «چه مؤلفههایی بر تحول راهبرد امنیتی و دفاعی ژاپن در دوران کیشیدا و ارائۀ دکترین وی تأثیرگذار بوده است؟» استدلال اصلی مقاله این است که «تحول در راهبرد دفاعیـامنیتی ژاپن، پاسخی به تغییرات ساختاری بینالمللی و منطقهای ناشی از ظهور چین بهعنوان بازیگر چالشگر نظام و نااطمینانی از تعهدات ایالاتمتحده در حمایت همهجانبه از آن درصورت بروز جنگ و تنشهای حاد ژئوپلیتیکی است». یافتههای پژوهش با تکیه بر نظریۀ نوواقعگرایی نشان میدهد که پویاییهای ساختاری بینالمللی و منطقهای برآمده از تلاقی گذار جهانی و منطقهای میان چین و امریکا، افزایش فشار آمریکا بر ژاپن بهمنظور افزایش نقش امنیتی و دفاعی گستردهتر، افزایش رقابت تسلیحاتی در شرق آسیا، دلالتهای بینالمللی ناشی از حملۀ روسیه به اوکراین و افزایش تحرکات نظامی روسیه در شمال ژاپن در کنار عوامل پایدار افزایش تهدیدهای هستهای و موشکی کره شمالی بر تحول راهبرد دفاعی و امنیتی ژاپن تأثیرگذار بودهاند. برایناساس، دکترین کیشیدا با تأکید بر ضرورت ایفای نقش پویاتر در سیاست جهانی و منطقهای و افزایش توانمندیهای دفاعیـنظامی، حاکی از چرخش ژاپن از راهبرد پیشین مصونسازی بهسوی رفتار توازن قوای فعال است.
افسانه یاریان؛ علی صالحی فارسانی؛ حسین ابوالفضلی کریزی
چکیده
چین، یکی از قدرتهای بزرگ عصر کنونی، بهویژه بهلحاظ اقتصادی، است و یکی از کنشگران فعال دراینزمینه بهشمار میآید. رویکرد سیاست خارجی چین در مورد کشورهای جهان، متفاوت است. هدف پژوهش حاضر، بررسی جایگاه ایران در سیاست خارجی چین است؛ برایناساس، پرسش پژوهش بر چیستی جایگاه ایران در سیاست خارجی این کشور استوار بوده و برای پاسخ ...
بیشتر
چین، یکی از قدرتهای بزرگ عصر کنونی، بهویژه بهلحاظ اقتصادی، است و یکی از کنشگران فعال دراینزمینه بهشمار میآید. رویکرد سیاست خارجی چین در مورد کشورهای جهان، متفاوت است. هدف پژوهش حاضر، بررسی جایگاه ایران در سیاست خارجی چین است؛ برایناساس، پرسش پژوهش بر چیستی جایگاه ایران در سیاست خارجی این کشور استوار بوده و برای پاسخ به آن، این فرضیه را بهآزمون میگذاریم که چین بهمنظور مقابله با یکجانبهگرایی آمریکا در منطقۀ خاورمیانه و تأمین منافع اقتصادی ناشی از طرحهای آیندۀ خود در سطح نظام بینالملل، در دستگاه سیاست خارجیاش، جایگاه ویژهای را به ایران اختصاص داده است. روش گردآوری دادهها، شیوۀ کتابخانهای و الکترونیکی و روش پژوهش از نوع کیفی و ردیابی فرایند، و الهامگرفته از نظریۀ واقعگرایی است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که چین، برپایۀ سه راهبرد توسعۀ همکاریهای اقتصادی، برای شکست و انحراف ایران را در سیاست خارجی خود مهم میداند و نگاه ویژهای به ایران در منطقۀ خلیج فارس دارد. درواقع ایران، این امکان را برای چین فراهم میکند که منبع انرژی خود را تأمین کند، نظم منطقهای بهرهبری آمریکا را بهچالش بکشد، منطقۀ خاورمیانه را بهنفع خود مصادره کند، مسیر مهار چین توسط آمریکا را منحرف کند، و بازار گستردهای برای فروش محصولات خود داشته باشد.
رضا اختیاری امیری؛ جواد شفقتنیاآباد
چکیده
ژئوپلیتیک جنوب آسیا در سال های اخیر با ارائه ابتکار یککمربند- یکراه چین تبدیل به عرصه رقابت جدی دهلی نو و پکن شده است. هند ابتکار چین را تهدیدی علیه منافع ملی خود محسوب میکند که از یک سو میتواند برنامههای این کشور را جهت دستیابی به رهبری منطقهای با چالشهایی مواجه سازد و از سوی دیگر جایگاه قدرت این کشور را در نظام بینالملل ...
بیشتر
ژئوپلیتیک جنوب آسیا در سال های اخیر با ارائه ابتکار یککمربند- یکراه چین تبدیل به عرصه رقابت جدی دهلی نو و پکن شده است. هند ابتکار چین را تهدیدی علیه منافع ملی خود محسوب میکند که از یک سو میتواند برنامههای این کشور را جهت دستیابی به رهبری منطقهای با چالشهایی مواجه سازد و از سوی دیگر جایگاه قدرت این کشور را در نظام بینالملل تضعیف نماید. به همین دلیل دهلی نو در صدد است تا با اتخاذ سیاستهایی مانع از ظهور هژمونی منطقهای چین در قالب ابتکار یککمربند- یکراه شود و همزمان نیز جایگاه خود را در نظام منطقهای و بینالمللی تقویت نماید. بر همین اساس، سوال پژوهش بر این مبنا قرار دارد که هند چه سیاستهایی را در منطقه در قبال تهدیدات ابتکار یک کمربند- یکراه چین اتخاذ کرده است؟ فرضیه پژوهش بدین صورت مفصل بندی شده است که هند جهت مواجهه با ابتکار یک کمربند- راه و قدرت فزاینده چین در قالب این ابتکار، سیاستها و راهبردهایی نظیر ایجاد کریدورهای رقیب تجاری، توسعه زیرساختهای حمل و نقل دریایی، تقویت همگرایی اقتصادی با کشورهای منطقه، افزایش قدرت و نفوذ دریایی، تقویت چندجانبهگرایی منطقهای با هدف گسترش همکاریهای فنی و تجاری و همچنین ائتلافسازی فرامنطقهای را، در راستای حفظ توازن قدرت، در دستور کار سیاست خارجی خود قرار داده است. روش تحقیق در این مقاله کیفی و بر مبنای رویکرد تحلیلی- تبیینی میباشد. دادههای این پژوهش کیفی نیز از منابع کتابخانهای و اینترنتی استخراج شده است. همچنین به منظور تحلیل علمی وتئوریک مسئله پژوهش از نظریه موازنه قوای کنت والتز بهره گرفته شده است.
محمدصادق کوشکی؛ احمد رمضانی
چکیده
چین از اوایل دهه 1990 بهتبع تأمین انرژی خود به سمت توسعه و بسط همکاری با کشورهای منطقه منا حرکت کرد. این کشور از سال 2004 نیز با ایجاد مجمع همکاری دولتهای عرب-چین، به همکاریهای خود با کشورهای منطقه منا تحرک بخشید. حضور اقتصادی چین در منطقه منا در حال افزایش است. سؤال اصلی مقاله این است که چگونه حضور نظامی-امنیتی چین در منطقه منا افزایش ...
بیشتر
چین از اوایل دهه 1990 بهتبع تأمین انرژی خود به سمت توسعه و بسط همکاری با کشورهای منطقه منا حرکت کرد. این کشور از سال 2004 نیز با ایجاد مجمع همکاری دولتهای عرب-چین، به همکاریهای خود با کشورهای منطقه منا تحرک بخشید. حضور اقتصادی چین در منطقه منا در حال افزایش است. سؤال اصلی مقاله این است که چگونه حضور نظامی-امنیتی چین در منطقه منا افزایش خواهد یافت؟ فرضیه مقاله این است که حضور اقتصادی و سرمایهگذاریهای فزاینده چین، حضور نظامی را برای تأمین امنیت آن میطلبد. یافته-های پژوهش نشان میدهد که افزایش منافع چین در منطقه منا (حفظ امنیت انرژی، صیانت از نیم میلیون شهروند و شرکتهای سرمایه-گذار) مسبب اصلی افزایش حضور و نفوذ امنیتی-نظامی چین در منطقه منا خواهد شد. با کاربست نظریه واقعگرایی و روش توصیفی-تحلیلی سعی خواهد شد مباحث مربوطه مطرح و مورد بررسی قرار گیرد. روش اسنادی نیز مبنای گردآوری مطالب در این مقاله خواهد بود.
فریبرز ارغوانی پیرسلامی؛ حسین علی پور
چکیده
ظهور اقتصادی چین در دهههای اخیر، سبب شده است که همزمان با اهمیت یافتن مؤلفه اقتصاد در سیاست خارجی این کشور، دیپلماسی اقتصادی بهمثابه یک ابزار در دستورکار سیاستگذاری خارجی بیجینگ قرار گیرد. چالشها و فرصتهای ناشی از دو روند همزمان ملیگرایی و جهانیشدن با تقویت روند همکاریهای منطقهای نیز بستر مناسبی را دراختیار دیپلماسی ...
بیشتر
ظهور اقتصادی چین در دهههای اخیر، سبب شده است که همزمان با اهمیت یافتن مؤلفه اقتصاد در سیاست خارجی این کشور، دیپلماسی اقتصادی بهمثابه یک ابزار در دستورکار سیاستگذاری خارجی بیجینگ قرار گیرد. چالشها و فرصتهای ناشی از دو روند همزمان ملیگرایی و جهانیشدن با تقویت روند همکاریهای منطقهای نیز بستر مناسبی را دراختیار دیپلماسی اقتصادی چین در مناطق گوناگون، ازجمله آسیای مرکزی قرار داده است. هدف اصلی این مقاله، واکاوی جنبههای گوناگون دیپلماسی اقتصادی چین در منطقه آسیای مرکزی است. این مقاله با تکیه بر روش توصیفیـتحلیلی و بهرهگیری از دادههای اقتصادی، در پی پاسخگویی به این پرسش است که «دیپلماسی اقتصادی چین در آسیای مرکزی با چه فرصتها و چالشهایی روبهرو است؟» درهمینراستا میتوان گفت، با وجود فرصتهای اقتصادی چشمگیر در این منطقه برای دیپلماسی اقتصادی چین، چالشهای سیاسی مهمی نیز در برابر این شکل از دیپلماسی وجود دارد». یافتههای این پژوهش نشان میدهد که دیپلماسی اقتصادی چین در آسیای مرکزی با فرصتهای اقتصادیای همچون ظرفیتهای انرژی منطقه، بازارهای مصرفی، محیط نیازمند سرمایهگذاری خارجی، و نقش تسهیلکننده و اعتمادساز سازمان همکاری شانگهای روبهرو است و درمقابل، با چالشهای سیاسیای مانند حضور قدرتهای رقیب، چینهراسی در منطقه، و شکنندگی دولتها در آسیای مرکزی نیز روبهروست.
حسین اصغری ثانی؛ سیدمسعود موسوی شفائی؛ مریم برازجانی
چکیده
منطقۀ خودمختار سینکیانگ از دوران سلسلۀ هان، برای حاکمان چینی درحکم یک معمای پیچیده عمل کرده و مردم آن در حوزههای فرهنگی، مذهبی، قومی و... متفاوت بودهاند. افزونبراین، ویژگیهای جغرافیایی و وجود یک منطقۀ مرزی از عوامل دیگری است که کنترل چین بر این منطقه را بهچالش کشیده است. با شروع سال 1949، چین با جداییطلبی اویغورها و استقلال ...
بیشتر
منطقۀ خودمختار سینکیانگ از دوران سلسلۀ هان، برای حاکمان چینی درحکم یک معمای پیچیده عمل کرده و مردم آن در حوزههای فرهنگی، مذهبی، قومی و... متفاوت بودهاند. افزونبراین، ویژگیهای جغرافیایی و وجود یک منطقۀ مرزی از عوامل دیگری است که کنترل چین بر این منطقه را بهچالش کشیده است. با شروع سال 1949، چین با جداییطلبی اویغورها و استقلال ترکستان شرقی، بهعنوان یک معضل داخلی، روبهرو شد. از اوایل دهۀ 1990، چین، جنبههای بینالمللی این معضل را بهرسمیت شناخت و مجبور به مقابله با تجلیهای خارجی آن شد. این سیاست جدید، روابط چین با ترکیه را که افزونبر پیوندهای تاریخی، زبانی، مذهبی و فرهنگی با اویغورهای مسلمان، بهلحاظ ایدئولوژیکی هم از ملیگرایی اویغور الهام گرفته و جایگاه مناسبی برای پناهندگان اویغور است، تحت تأثیر قرار داد؛ بنابراین، نگارندگان قصد دارند به این پرسش پاسخ دهند که «وضعیت سینکیانگ چه تأثیری بر روابط چین و ترکیه داشته است؟» بهنظر میرسد، کیفیت و کمیت روابط چین و ترکیه پیش از دهۀ 1990، با تأثیرپذیری از دگرگونیهای سینکیانگ، در وضعیت نامطلوبی بوده و تحولات سینکیانگ پس از دهۀ 1990، تحت تأثیر روابط اقتصادی، نظامی، و سیاسی بین دو کشور، بهزیان اویغورها مدیریت شده است.
علی باقری دولت آبادی
چکیده
چین ازجمله کشورهای فعال در حوزۀ دیپلماسی سلامت است. این دیپلماسی در دوران پساکرونا با جدیت بیشتری دنبال شده است. پرسش پژوهش حاضر این است که «دیپلماسی سلامت چین دارای چه اهداف، انگیزهها، و کارکردهایی است؟ فرضیۀ پژوهش، انگیزه چین را سیاسیـاقتصادی، هدف آن را کسب قدرت نرم و کارکرد آن را اقتصادیـسیاسی بیان میکند. در راستای ...
بیشتر
چین ازجمله کشورهای فعال در حوزۀ دیپلماسی سلامت است. این دیپلماسی در دوران پساکرونا با جدیت بیشتری دنبال شده است. پرسش پژوهش حاضر این است که «دیپلماسی سلامت چین دارای چه اهداف، انگیزهها، و کارکردهایی است؟ فرضیۀ پژوهش، انگیزه چین را سیاسیـاقتصادی، هدف آن را کسب قدرت نرم و کارکرد آن را اقتصادیـسیاسی بیان میکند. در راستای بررسی فرضیۀ یادشده از روش کیفی با رویکرد تحلیلیـتبیینی استفاده شده است. دادههای پژوهش نیز به شیوۀ کتابخانهای و از منابع الکترونیک گردآوری شده است. برپایۀ یافتههای پژوهش، دیپلماسی سلامت چین، برخلاف دوران جنگ سرد، دیگر متأثر از مسائل ایدئولوژیک نیست و این کشور بیشتر انگیزههای اقتصادیـسیاسی را دنبال میکند. پکن در طول سه دهۀ اخیر، بهویژه پس از گسترش بیماری کرونا در جهان کوشیده است از دیپلماسی سلامت برای ارتقای قدرت نرم خود در جهان بهره ببرد. غفلت امریکا و اروپا از قارۀ افریقا و نیازهای پزشکی کشورهای آن، موجب شده است تا چین، دیپلماسی سلامت خود را در بسیاری از کشورهای افریقایی گسترش دهد. نیاز این کشورها به تجهیزات مراقبتی و پیشگیرانه در جریان شیوع کرونا و نیز تهیۀ واکسن در سال 2021 فرصتهای بیبدیلی را برای پکن فراهم کردند.
مهدیه حیدری
چکیده
با قدرت گرفتن محمد بن سلمان در عربستان و ظهور چین به عنوان یک قدرت بزرگ، توسعه روابط خارجی در نقطه ثقّل سیاست خارجی این دو دولت قرار گرفته است. لذا پرسش اصلی که طرح شده، این است که علل گسترش این تعاملات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی چین و عربستان سعودی چیست؟ فرضیه موقتی طرح شده، این است که گسترش تعاملات چین و عربستان مثأثر از سه علل اساسی است، ...
بیشتر
با قدرت گرفتن محمد بن سلمان در عربستان و ظهور چین به عنوان یک قدرت بزرگ، توسعه روابط خارجی در نقطه ثقّل سیاست خارجی این دو دولت قرار گرفته است. لذا پرسش اصلی که طرح شده، این است که علل گسترش این تعاملات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی چین و عربستان سعودی چیست؟ فرضیه موقتی طرح شده، این است که گسترش تعاملات چین و عربستان مثأثر از سه علل اساسی است، اول) تضمین دسترسی به منابع انرژی با ثبات از سوی چین و تنوع بخشی به بازار فروش آن از سوی عربستان سعودی، دوم) رقابت ها و تنش های منطقه ای و بین المللی دو دولت، سوم) تلاش برای جلوگیری از گسترش اسلام گرایی افراطی. با کاربست نظریه نوواقع گرایی والتز، یافته های پژوهش نشان می دهد که رهبران چینی با طراحی پروژه یک کمربند یک جاده و درگیر کردن منافع عربستان با این پروژه، ضمن دسترسی به انرژی این کشور، همزمان به دنبال ایجاد توازن قدرت در برابر فشارهای اقتصادی ایالات متحده بر چین بوده، از سوی رهبران سعودی با طرح افق 2030 در راستای طرح چینی یک کمربند یک جاده و نیز توسعه سیاست نگاه به شرق، در صدد ایجاد موازنه قدرت در برابر گسترش نفوذ ایران در منطقه و نیز کاهش تنش ها و فشار های ایالات متحده بر خود از طریق ایجاد یک متحد استراتژیکی جدید در سطح منطقه ای و بین المللی برای عربستان بوده است. شیوه گردآوری اطلاعات در این پژوهش مبتنی بر شیوه کتابخانه ای و روش تحقیق مبتنی بر شیوه توصیفی تحلیلی است.
حسین دلاور؛ محسن اسلامی؛ سید مسعود موسوی شفائی
چکیده
در طول سالهای اخیر، حضور فعال چین در ابتکارات اقتصادیـراهبردی پرشماری در صحنۀ بینالملل آغاز شده است که یکی از مهمترینِ آنها، بریکس است. عضویت چین در بریکس، ضمن تحکیم قدرت سیاسیـاقتصادی آن، شرایطی را فراهم کرده است که در بطن آن، رویکرد خود در مورد نظام سیاسیـاقتصادی جهانی و نارضایتیاش از توزیع قدرت را بهاشتراک ...
بیشتر
در طول سالهای اخیر، حضور فعال چین در ابتکارات اقتصادیـراهبردی پرشماری در صحنۀ بینالملل آغاز شده است که یکی از مهمترینِ آنها، بریکس است. عضویت چین در بریکس، ضمن تحکیم قدرت سیاسیـاقتصادی آن، شرایطی را فراهم کرده است که در بطن آن، رویکرد خود در مورد نظام سیاسیـاقتصادی جهانی و نارضایتیاش از توزیع قدرت را بهاشتراک بگذارد. در مقالۀ حاضر، روند عملکرد بریکس با مشارکت فعال چین برای بازتوزیع قدرت در شرایط خاصی بررسی شده و نویسندگان با استفاده از روش تاریخی و رویکرد توصیفیـتحلیلی مبتنیبر منابع کتابخانهای، درصدد پاسخگویی به این پرسش برآمدهاند که «در جهانی که ایالات متحده ابرقدرت آن بوده، رفتار راهبردی چین در ابتکاراتی چون بریکس، بر چه مبنایی استوار بوده است؟» فرضیۀ مطرحشده نیز ناظر بر این است که «چین با تأثیرپذیری از شرایط بینالمللی پس از جنگ سرد، الگوی کلان توازنبخشی در سطوح داخلی و خارجی را پیگیری کرده است؛ ازاینرو، مشارکت فعال در ابتکاراتی چون بریکس، نشاندهندۀ جنبهای از توازن خارجی الگوی کلان چین برای بازتوزیع قدرت از طریق موازنۀ نرم است». نویسندگان، بیشتر ابزارهای اصلی موازنهسازی نرم را که چین از طریق بریکس بهکار میبرد، ازجمله دیپلماسی اقتصادی، را شناسایی کردهاند.
افشین شامیری؛ زینب فرهادی
چکیده
در طول چند دهۀ اخیر، چین برای تکمیل قدرت همهجانبۀ خود، بر منابع پرشمار قدرت، بهویژه منابع جدید آن متمرکز شده است؛ ازاینرو، نهادهای بینالمللی برای این کشور در سطح منطقهای و بینالمللی اهمیت فزایندهای پیدا کردهاند. پرسشی که در این پژوهش در پی پاسخگویی به آن هستیم، این است که «چرا چین، مشارکت خود را در نهادهای بینالمللی ...
بیشتر
در طول چند دهۀ اخیر، چین برای تکمیل قدرت همهجانبۀ خود، بر منابع پرشمار قدرت، بهویژه منابع جدید آن متمرکز شده است؛ ازاینرو، نهادهای بینالمللی برای این کشور در سطح منطقهای و بینالمللی اهمیت فزایندهای پیدا کردهاند. پرسشی که در این پژوهش در پی پاسخگویی به آن هستیم، این است که «چرا چین، مشارکت خود را در نهادهای بینالمللی افزایش داده و درصدد خلق نهادهای جدید، بهویژه نهادهای اقتصادی و مالی است؟» در پاسخ به این پرسش، فرضیۀ پژوهش حاضر، مبتنیبر این گزاره است که «چینیها برای تغییر و تقویت جایگاه بینالمللی خود ازیکسو و تغییر در ترتیبات امنیتی و اقتصادی جهانی ازسویدیگر، با رویکردی غیرتهاجمی و مسالمتآمیز اقدام به مشارکت در نهادهای بینالمللی و در برخی موارد، اقدام به خلق نهادهای منطقهای و بینالمللی (مانند سازمان همکاری شانگهای، بریکس، و بانک سرمایهگذاری زیرساخت آسیایی) کردهاند». این رویکرد که برآمده از غلبۀ رویکرد عملگرایانه در سیاست خارجی چین است، سه مرحلۀ امتناع، مشارکت، و نهادسازی در عرصۀ بینالمللی را دربر میگیرد. روش بهکاررفته در این پژوهش، توصیفیـتحلیلی است که با استفاده از منابع کتابخانهای و اینترنتی انجام شده است.
مژگان قربانی
چکیده
یکی از تحولات مهم ایجادشده در سیاست خارجی چین پس از جنگ سرد، تمایل پکن به حفظ روابط دوستانه با کشورهای همسایه است. هدف این کشور از برقراری روابط خوب با همسایگان، فراهم کردن محیطی مطلوبتر برای توسعۀ اقتصادی داخلی و سپس، افزایش ثروت و قدرت این کشور در عرصۀ جهانی بوده و بههمیندلیل، سیاست یکپارچۀ منطقهای بهنام سیاست پیرامونی یا ...
بیشتر
یکی از تحولات مهم ایجادشده در سیاست خارجی چین پس از جنگ سرد، تمایل پکن به حفظ روابط دوستانه با کشورهای همسایه است. هدف این کشور از برقراری روابط خوب با همسایگان، فراهم کردن محیطی مطلوبتر برای توسعۀ اقتصادی داخلی و سپس، افزایش ثروت و قدرت این کشور در عرصۀ جهانی بوده و بههمیندلیل، سیاست یکپارچۀ منطقهای بهنام سیاست پیرامونی یا سیاست همسایگی را تدوین کرده است. پرسشی که در پژوهش پیشرو در پی پاسخگویی به آن هستیم، این است که «چین چه راهبردهایی را در چارچوب سیاست همسایگی خود اتخاذ کرده و دراینراستا با چه چالشهایی روبهروست؟» در پاسخ به این پرسش باید گفت، «سیاست همسایگی خوب» در دوران دنگ شیائوپینگ، «سیاست همسایه بهعنوان شریک» در دوران جیانگ زمین، «سیاست همسایگی خوب، امن، و مرفه» در زمان هو جینتائو، و «سیاست جامعۀ مشترک با سرنوشت مشترک» در زمان شی جینپینگ ازجملۀ سیاستهای همسایگی چین بهشمار میآیند. درواقع، چین تنها قدرت درحالظهوری نیست که تلاش میکند، از طریق ابتکارات بلندپروازانۀ سیاست خارجی، به پیرامون خود شکل دهد، بلکه پیشازآن، اتحادیه اروپا نیز در این مسیر گام نهاده بود. هدف مقالۀ حاضر این است که نشان دهد، رهبران چین با درک درست نظام بینالملل و تغییر تفکر راهبردی خود، سیاست خارجی مناسب و بهتبع آن، دیپلماسی همسایگی درخوری را درپیش گرفته و توانستهاند محیط امنی برای توسعۀ خود فراهم کنند که سبب شکلگیری نظم منطقهای جدیدی میشود.
فاطمه محروق
چکیده
تکامل نظام بینالملل قرن بیستویکم بهسوی نظامی پیچیده و آشوبی، بهدلیل همزمانی گذار جهانی و منطقهای قدرت ناشی از رقابت میان چین و ایالات متحده سبب اهمیت یافتن دریاها در فرایند گذار نظم شده است. برایند چنین گذاری را میتوان در تنشهای دریایی هندوپاسیفیک، بهویژه در دریای جنوبی چین، مشاهده کرد. چنین گذار چندسطحیای، بیانگر ...
بیشتر
تکامل نظام بینالملل قرن بیستویکم بهسوی نظامی پیچیده و آشوبی، بهدلیل همزمانی گذار جهانی و منطقهای قدرت ناشی از رقابت میان چین و ایالات متحده سبب اهمیت یافتن دریاها در فرایند گذار نظم شده است. برایند چنین گذاری را میتوان در تنشهای دریایی هندوپاسیفیک، بهویژه در دریای جنوبی چین، مشاهده کرد. چنین گذار چندسطحیای، بیانگر ناکارآمدی الگوی سنتی گذار قدرت و ضرورت تعدیل آن در چارچوب نظامهای پیچیده است. برایناساس، پژوهش حاضر، درصدد پاسخگویی به این پرسش است که «دریا و اقیانوس، چه نقشی در گذار قدرت در نظامهای بینالمللی پیچیده دارند؟» فرضیۀ نگارنده این است که «رقابت برای تسلط بر دریاها و اقیانوسها میتواند نقطۀ انتقال فشارهای گذار سیستمی به شاخههای نظم منطقهای و تغییر معماری امنیتی آن بهسوی نظم نوین امنیتی دریاپایه باشد». پژوهش حاضر با استفاده از نظریۀ گذار قدرت چندسطحی، تلاش دارد تا از چشماندازی سیستمی به تبیین پویشها و رقابتهای دریایی چین و امریکا در فرایند گذار بپردازد. روش انجام پژوهش، قیاسیـاستقرایی مبتنیبر استنتاج و ترکیب است. برایناساس، ابتدا اصول و قواعد گذار در نظامهای پیچیده و آشوبی، استخراج و با ترکیب آنها، الگوی گذار شاخهای و نظام جامع کنترل شبکهای ارائه میشود.
افسانه دانش؛ وحید سینایی
چکیده
رشد و توسعه سریع چین و هند در سالیان اخیر، این کشورها را به پدیده ای جذاب در مباحث توسعه تبدیل کرده است. با این حال، این دو کشور با دو ساختار سیاسی متفاوت به توسعه دست یافته اند. هدف مقاله حاضر بررسی رابطه ساختار دولت و توسعه اقتصادی در این کشورها است. شناخت این رابطه به ویژه برای کشورهای در حال توسعه اهمیت بسزایی دارد. زیرا جوامع درحال ...
بیشتر
رشد و توسعه سریع چین و هند در سالیان اخیر، این کشورها را به پدیده ای جذاب در مباحث توسعه تبدیل کرده است. با این حال، این دو کشور با دو ساختار سیاسی متفاوت به توسعه دست یافته اند. هدف مقاله حاضر بررسی رابطه ساختار دولت و توسعه اقتصادی در این کشورها است. شناخت این رابطه به ویژه برای کشورهای در حال توسعه اهمیت بسزایی دارد. زیرا جوامع درحال گذار، جویای شناخت نسبت ساختار سیاسی و توسعه در کشور خود می باشند. نتایج این بررسی نشان می دهد که دموکراسی یا اقتدارگرایی ضرورتاّ پیش شرط توسعه نیست، بلکه وجود شاخص های دولت توسعه گرا در چین و هند شامل: نخبگان توسعه گرا، استقلال نسبی دولت، دیوان سالاری قوی و جامعه مدنی ضعیف بسترهای لازم را برای توسعه در دو کشور چین و هند فراهم کرده است.
سید سعید میر ترابی حسینی؛ سید محمدهادی موسوی؛ ارسلان قربانی شیخنشین؛ محمدولی مدرس
چکیده
چکیده
در دوره پس از جنگ جهانی دوم بهواسطه ویران شدن اقتصاد اروپا و ژاپن، ایالاتمتحده قدرت اقتصادی و مالی جهان ظاهر شد و به پایهریزی نظمی جدید برای ساختار بخشیدن به تجارت و مبادلات مالی جهان همت گمارد که از آن با عنوان نظام برتونوودز یاد میشود. باوجودآنکه در خلال چند دهه اخیر تغییرات گستردهای در قدرت اقتصادی و تجاری کشورها ...
بیشتر
چکیده
در دوره پس از جنگ جهانی دوم بهواسطه ویران شدن اقتصاد اروپا و ژاپن، ایالاتمتحده قدرت اقتصادی و مالی جهان ظاهر شد و به پایهریزی نظمی جدید برای ساختار بخشیدن به تجارت و مبادلات مالی جهان همت گمارد که از آن با عنوان نظام برتونوودز یاد میشود. باوجودآنکه در خلال چند دهه اخیر تغییرات گستردهای در قدرت اقتصادی و تجاری کشورها صورت پذیرفته و این روند در دوره پس از بحران مالی و اقتصادی سال 2008، تشدید شده، این جابجاییها، انعکاس لازم را در ساختار مالی کنونی جهان نداشته است. در همین حال، گروه بریکس بهعنوان یک بلوک نوظهور اقتصادی و مالی در چند سال اخیر نهادها و رویههای مالی برتون وودز را به چالش کشیده و امکان شکلگیری نظم و رویههای نهادی جدید در مالیه جهان را قوت بخشیده است. مقاله حاضر، چگونگی چالش این بلوک قدرت جدید در برابر ساختار مالی جهانی غرب محور کنونی و پیامدهای آن را موردتوجه قرار داده است. همچنین نشان میدهد که گروه بریکس با محوریت چین از طریق ایجاد نهادها و رویههای جدید مالی چندجانبه و تلاش برای تقویت جایگاه خود در نهادهای مالی برتون وودز در مسیر تضعیف ساختار مالی جهانی تحت سیطره ایالاتمتحده حرکت کرده است. بررسی ابعاد مختلف فشارهای بریکس بر ساختار مالی تحت سیطره ایالاتمتحده بر مبنای تحلیل دادههای اقتصادی و مالی جهانی و بررسی پیامد این اقدامات، جزو نکات بدیع مقاله حاضر است. روش تحلیل نیز توصیفی-تبیینی است.
مریم برازجانی؛ حسین اصغری ثانی؛ زهرا پوردست
چکیده
ارائۀ تصویری مطلوب از کشور و کسب وجهه و حیثیت بینالمللی، از خواستههای مهم دولتها در عرصۀ بینالملل و راهکاری مفید در جهت پیشبرد اهداف دیپلماسی آنها، بهحساب میآید. مقامات دولتی در کشورهای مختلف در پی آنند تا ضمن ارتقای ابعاد مثبت وجهۀ بینالمللیشان، به تثبیت موقعیت جهانی خود نیز بپردازند. رشد چشمگیر و خیزش ناگهانی اقتصاد ...
بیشتر
ارائۀ تصویری مطلوب از کشور و کسب وجهه و حیثیت بینالمللی، از خواستههای مهم دولتها در عرصۀ بینالملل و راهکاری مفید در جهت پیشبرد اهداف دیپلماسی آنها، بهحساب میآید. مقامات دولتی در کشورهای مختلف در پی آنند تا ضمن ارتقای ابعاد مثبت وجهۀ بینالمللیشان، به تثبیت موقعیت جهانی خود نیز بپردازند. رشد چشمگیر و خیزش ناگهانی اقتصاد چین از یک طرف باعث افزایش قدرت ملی آن و از طرف دیگر باعث تقویت «چینهراسی» و ارائۀ تصویری تهدیدآمیز از چین، از سوی قدرتهای جهانی شد. درمقابل چینیها، برای مقابله با تئوری تهدید و خنثیسازی موج «چینهراسی»، سعی نمودند با بهرهگیری از «دیپلماسی عمومی» تصویری صلحآمیز و همکاریطلب از کشور خود ارائه دهند. حال نویسندگان قصد دارند با روش تحلیل کیفی دادهها در چهارچوب دیپلماسی عمومی و تصویرسازی به این پرسش پاسخ گویند که: «دیپلماسی عمومی» چگونه به تغییر تصویر منفی چین در نزد افکار عمومی جهان کمک کرد؟؛ به نظر میرسد که این کشور با تمرکز و برندسازی در حوزههای فرهنگی، آموزشی و گردشگری، توانسته یک تصویر خوب از خود را جایگزین تصویر منفیای کند که توسط رقبایش به افکار عمومی خارجی ارائه شده است.
محمد جواد رنجکش؛ ایوب فرخنده
چکیده
چکیده
پژوهش حاضر، مطالعهای دربارة چگونگی عملکرد دیپلماسی فرهنگی آمریکا در قبال چین پس از یازدهم سپتامبر است. دیپلماسی فرهنگی آمریکا با پیشرفت روزافزون وسایل ارتباطات و علم فنآوری و همچنین وقایع 11 سپتامبر در سیاست خارجی آمریکا اهمیت پیدا کرد. دولت آمریکا برای احیای قدرت نرم و ارائۀ تصویر مطلوبی از خود از ابزارهای مختلفی در چارچوب ...
بیشتر
چکیده
پژوهش حاضر، مطالعهای دربارة چگونگی عملکرد دیپلماسی فرهنگی آمریکا در قبال چین پس از یازدهم سپتامبر است. دیپلماسی فرهنگی آمریکا با پیشرفت روزافزون وسایل ارتباطات و علم فنآوری و همچنین وقایع 11 سپتامبر در سیاست خارجی آمریکا اهمیت پیدا کرد. دولت آمریکا برای احیای قدرت نرم و ارائۀ تصویر مطلوبی از خود از ابزارهای مختلفی در چارچوب دیپلماسی فرهنگی بهره میبرد. در پی افول وجهۀ آمریکا در چین، پس از حوادث 11سپتامبر و حمله به افغانستان در سال 2001 و عراق در سال 2003، دولت آمریکا مترصد ترمیم وجهۀ خود در کشورهای ناراضی از اقدامات هژمونیک این کشور ازجمله چین برآمد. بر همین اساس مقالۀ حاضر میکوشد تا با استفاده از چارچوب نظری دیپلماسی فرهنگی به بررسی مفهوم، سابقه، روشها و راهکارهای دیپلماسی فرهنگی آمریکا در قبال چین در فاصلۀ زمانی 2012-2001 بپردازد. پرسش اصلی این است که ساختار دیپلماسی فرهنگی آمریکا در قبال چین از چه مؤلفههایی تشکیل میشود؟ فرضیۀ نوشتار حاضر بر سه مؤلفه تأکید دارد: صنعت فستفود، اشاعۀ فرهنگ و ارزشها در چارچوب زبان انگلیسی و پدیدۀ هالیوودیسم و اشاعۀ سبک زندگی آمریکایی. رهیافت این پژوهش بر مفهوم دیپلماسی عمومی و مؤلفۀ زیرشاخۀ آن، دیپلماسی فرهنگی استوار گردیده است. بعد از 11سپتامبر دیپلماسی عمومی و دیپلماسی فرهنگی در سیاست خارجی آمریکا از اهمیت بسزایی برخوردار شد و آمریکا از ابزارهای دیپلماسی فرهنگی در جهت احیای وجهۀ خود نزد افکار عمومی جهان بهویژه چین بهره برد.
محمدعلی بصیری؛ حسن آئینه وند
چکیده
باگذشت بیش از یک دهه از مناقشهی هستهای ایران، نهایتاً عاقبت این پرونده با توافق هستهای ایران با اعضای 1+5 به سرانجام رسید. روسیه، چین و آمریکا از بازیگران مهم در موضوع پروندهی هستهای بهشمار میروند که نقش آنها در قبال این پرونده غیرقابلانکار است. آمریکا با اعمال فشارها، تهدیدها و تحریمها سعی داشت که از دستیابی ایران به ...
بیشتر
باگذشت بیش از یک دهه از مناقشهی هستهای ایران، نهایتاً عاقبت این پرونده با توافق هستهای ایران با اعضای 1+5 به سرانجام رسید. روسیه، چین و آمریکا از بازیگران مهم در موضوع پروندهی هستهای بهشمار میروند که نقش آنها در قبال این پرونده غیرقابلانکار است. آمریکا با اعمال فشارها، تهدیدها و تحریمها سعی داشت که از دستیابی ایران به انرژی هستهای ممانعت به عمل آورد. معرفی این پرونده بهعنوان خطری برای صلح و امنیت جهانی از سیاستهای واشنگتن برای مشروع جلوهدادن اقداماتش علیه ایران است؛ اما رویکرد روسیه و چین دارای ماهیت متفاوتی است. دو کشور از یکسو در هماهنگی با نگرانیهای غرب از قدرت هستهای ایران و از سوی دیگر با معرفی خود بهعنوان حامی ایران به اتخاذ مواضعی مبهم دستزدهاند. یافتهها نشان میدهد که مهمترین عنصر تأثیرگذار در سیاستهای مسکو و پکن در برخورد با این بحران، روابط استراتژیک روسیه و چین با ایالات متحده است. لذا سؤال مقاله این است که راهبرد سیاست خارجی این سه کشور در برخورد با پروندهی هستهای تحتتأثیر چه عواملی بوده است؟ فرضیه مقاله این است که روسیه و چین در مخالفت خود به مبانی حقوقی تکیه دارند و در تعاملات خود با ایران راهبردی مصلحتاندیشانه و تاکتیکی در جهت تأمین منافع خویش بهکار گرفتهاند؛ اما آمریکا علاوه بر سختگیریهای حقوقی- سیاسی به تنشهای ایدئولوژیک با ایران میپردازد، ولی هرسه باهم رابطهی استراتژیک دارند؛ اما با ایران رابطهی تاکتیکی دارند و مخالف قدرتمندشدن یک ایران هستهای هستند. در این مقاله با روش پژوهش مقایسهای کیفی به تحلیل دادههای پژوهش پرداخته میشود.
افشین متقی؛ مصیب قره بیگی
چکیده
جمهوری خلق چین در سالهای اخیر دستخوش روند صنعتی شدن فزآینده بوده است؛ به گونه ای که این کشور، اکنون یکی از بزرگترین اقتصادهای در حال رشد دنیا را از آن خود کرده است. در طول دهههای 1970 و 1980، چین یکی از کشورهای صادرکنندة نفت محسوب می شد؛ اما در سال 1993، این کشور تبدیل به یک واردکنندة نفت شده و رشد اقتصادی این کشور وابسته به نفت خارجی گردید. ...
بیشتر
جمهوری خلق چین در سالهای اخیر دستخوش روند صنعتی شدن فزآینده بوده است؛ به گونه ای که این کشور، اکنون یکی از بزرگترین اقتصادهای در حال رشد دنیا را از آن خود کرده است. در طول دهههای 1970 و 1980، چین یکی از کشورهای صادرکنندة نفت محسوب می شد؛ اما در سال 1993، این کشور تبدیل به یک واردکنندة نفت شده و رشد اقتصادی این کشور وابسته به نفت خارجی گردید. با وجود کوششهای چین برای تنوع بخشیدن به منابع نفتی خود، این کشور به طور روزافزونی به نفت خلیج فارس وابسته میشود. جمهوری خلق چین، اکنون دومین مصرفکنندۀ بزرگ انرژی در دنیا و سومین واردکنندۀ نفت خام در جهان است و برای حفظ رشد شتابندة اقتصادی خود، نیازمند افزایش میزان نفت وارداتی است. رشد اقتصادی فزآیندۀ چین در سال های اخیر، نیاز روزافزون این کشور به انرژی را افزایش داده و امنیت در دستیابی به انرژی را به عنوان چشم اسفندیار این کشور مطرح ساخته است. پرسش بنیادین این پژوهش این است که جایگاه خلیج فارس در سیاست خارجی چین چیست؟ پژوهش پیش روی، با روش توصیفی- تحلیلی، به این سوال چنین پاسخ میگوید که خلیج فارس دارای اهمیتی استراتژیک برای چین است.