مهدی نجف زاده
چکیده
افغانستان سرزمین اقلیتهای قومی است که با کمترین توجه به ملیگرایی در تعارض زیسته اند. عدم یکپارچگی-اجتماعی، حاکمان را نیز در مشرب رهبران ملوکالطوایف دراینکشور معرفی میکند. طرف دیگر، ملت-دولت سازی مدرن است که اشاره به انقلابکبیر فرانسه و استعمار در هندوستان دارد. این دو، افغانستان را نیز دچار شوک فرهنگی،کش و قوس سنت و ...
بیشتر
افغانستان سرزمین اقلیتهای قومی است که با کمترین توجه به ملیگرایی در تعارض زیسته اند. عدم یکپارچگی-اجتماعی، حاکمان را نیز در مشرب رهبران ملوکالطوایف دراینکشور معرفی میکند. طرف دیگر، ملت-دولت سازی مدرن است که اشاره به انقلابکبیر فرانسه و استعمار در هندوستان دارد. این دو، افغانستان را نیز دچار شوک فرهنگی،کش و قوس سنت و مدرنیته ساخته است. افغانستان به دلیل دوری از اروپا، ضعف ادبیات مدرنیسم در فرهنگ سیاسی بارها لباس مدرنیسم را به تنکرده، اما کهنهخویی، لباس مدرن را با خشونت دور ریخته است. چنانکه یکی از مفاهیم نو، ناسیونالیسم استکه افغانستان سنتی را در لباس مدرن معرفی میکند. این آموزه در همپوشی با لیبرالیسم که ایدئولوژی پسا نوزایی و روشنگری است و تاثیر توسعهگرایی را در اروپا با خود دارد، در افغانستان اما نتوانسته توسعه را به قوام رساند. در واقع، ناسیونالیسم بیش ازآن که به همبستگیملی و توسعه بیانجامد، بانی دگرستیزی میان اقوام چند فرهنگ افغانستانگردیده است. زیرا کاربست ناسیونالیسم مدنی بدون تئوری، ارمغان آن محض ملیسازیتباری، تعارض اجتماعی، ضعف ملی-گرایی و توسعهنیافتگی است. چنانکه شورشهای مسلحانه، ظهورگروههای تروریستی، دخالت بیرونی، نابودی زیربناها و فروپاشی ذهنیتتوسعه از تبعاتآن در افغانستان میباشد. بنابراین، پژوهشحاضر، با روش جامعهشناسیتاریخی به شیوهی-کتابخانهی با طرح این سوالکه « تآخیر در شکلگیری ناسیونالیسم چه تاثیری بر توسعه داشته و چگونه به فروپاشی ذهنیت توسعه در افغانستان انجامیده است؟ با فرضیهی ذیل پاسخ میدهد. « تآخیر در شکلگیری ناسیونالیسممدنی، ضعف تفکیک سپهرخصوصی از عمومی در هشتمین قانوناساسی، مساعد نبودن زمینههایتاریخی به آموزههای لیبرالی، کارکرد غیرجامعه شناسانهی جامعهجهانی و استمرارملیسازیتباری بدون توجه به پیشینهی فرهنگی اقوام از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۲۱ ذهنیت توسعه را در افغانستان فروپاشنده است.
فائز دین پرست؛ هاشم قادری؛ محمد علی عمو زین الدین موسوی
چکیده
سودای توسعه در ترکیه از زمان شکلگیری جمهوری آغاز و امروز این روند از سوی دولت در دستور حکومت قرار گرفته است. اما پویش توسعه در ترکیه تنها از دهه 80 به بعد روندی موفقیتآمیزی تا سال 2015 داشته است. مقاله حاضر با هدف نشان دادن چگونگی فرآیند و در مسیر قرار گرفتن توسعه اقتصادی و سیاسی در ترکیه نوشته شده است. پژوهش حاضر با اتخاذ چارچوب نظری اقتصاد ...
بیشتر
سودای توسعه در ترکیه از زمان شکلگیری جمهوری آغاز و امروز این روند از سوی دولت در دستور حکومت قرار گرفته است. اما پویش توسعه در ترکیه تنها از دهه 80 به بعد روندی موفقیتآمیزی تا سال 2015 داشته است. مقاله حاضر با هدف نشان دادن چگونگی فرآیند و در مسیر قرار گرفتن توسعه اقتصادی و سیاسی در ترکیه نوشته شده است. پژوهش حاضر با اتخاذ چارچوب نظری اقتصاد سیاسی نهادگرای عجماوغلو - رابینسون این پرسش را پی میگیرد که نهادهای سیاسی و اقتصادی ترکیه چگونه در فرایند توسعه این کشور تأثیر گذاردهاند؟ دادههای مورد نیاز این مقاله با روش اسنادی گردآوری شده و روش تحلیل مقاله ردیابی فرایند است. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که حرکت نهادهای سیاسی- اقتصادی ترکیه به سوی فراگیری بیشتر، فرایند توسعه را در ترکیه تقویت کرده است؛ بهنحوی که با تثبیت نهاد مالکیت، افزایش نقش بخش خصوصی، استقلال نظام قضایی، کاهش قدرت نظامیان، گشودگی بیشتر سیاسی و گسترش جامعة مدنی کشور ترکیه به سمت فراگیری نهادی حرکت کرده است که پیامد آن گسترش انگیزههای فعالیت و مشارکت اقتصادی شهروندان و مآلاً رونق اقتصادی افزونتر است
مژگان قربانی
چکیده
یکی از تحولات مهم ایجادشده در سیاست خارجی چین پس از جنگ سرد، تمایل پکن به حفظ روابط دوستانه با کشورهای همسایه است. هدف این کشور از برقراری روابط خوب با همسایگان، فراهم کردن محیطی مطلوبتر برای توسعۀ اقتصادی داخلی و سپس، افزایش ثروت و قدرت این کشور در عرصۀ جهانی بوده و بههمیندلیل، سیاست یکپارچۀ منطقهای بهنام سیاست پیرامونی یا ...
بیشتر
یکی از تحولات مهم ایجادشده در سیاست خارجی چین پس از جنگ سرد، تمایل پکن به حفظ روابط دوستانه با کشورهای همسایه است. هدف این کشور از برقراری روابط خوب با همسایگان، فراهم کردن محیطی مطلوبتر برای توسعۀ اقتصادی داخلی و سپس، افزایش ثروت و قدرت این کشور در عرصۀ جهانی بوده و بههمیندلیل، سیاست یکپارچۀ منطقهای بهنام سیاست پیرامونی یا سیاست همسایگی را تدوین کرده است. پرسشی که در پژوهش پیشرو در پی پاسخگویی به آن هستیم، این است که «چین چه راهبردهایی را در چارچوب سیاست همسایگی خود اتخاذ کرده و دراینراستا با چه چالشهایی روبهروست؟» در پاسخ به این پرسش باید گفت، «سیاست همسایگی خوب» در دوران دنگ شیائوپینگ، «سیاست همسایه بهعنوان شریک» در دوران جیانگ زمین، «سیاست همسایگی خوب، امن، و مرفه» در زمان هو جینتائو، و «سیاست جامعۀ مشترک با سرنوشت مشترک» در زمان شی جینپینگ ازجملۀ سیاستهای همسایگی چین بهشمار میآیند. درواقع، چین تنها قدرت درحالظهوری نیست که تلاش میکند، از طریق ابتکارات بلندپروازانۀ سیاست خارجی، به پیرامون خود شکل دهد، بلکه پیشازآن، اتحادیه اروپا نیز در این مسیر گام نهاده بود. هدف مقالۀ حاضر این است که نشان دهد، رهبران چین با درک درست نظام بینالملل و تغییر تفکر راهبردی خود، سیاست خارجی مناسب و بهتبع آن، دیپلماسی همسایگی درخوری را درپیش گرفته و توانستهاند محیط امنی برای توسعۀ خود فراهم کنند که سبب شکلگیری نظم منطقهای جدیدی میشود.